ابراهیم خندان

سوره مبارکه العنکبوت آیه ۶۹ وَالَّذینَ جاهَدوا فینا لَنَهدِیَنَّهُم سُبُلَنا ۚ وَإِنَّ اللَّهَ لَمَعَ المُحسِنینَ : و آنها که در راه ما (با خلوص نیّت) جهاد کنند، قطعاً به راه‌های خود، هدایتشان خواهیم کرد؛ و خداوند با نیکوکاران است.

سوره مبارکه العنکبوت آیه ۶۹ وَالَّذینَ جاهَدوا فینا لَنَهدِیَنَّهُم سُبُلَنا ۚ وَإِنَّ اللَّهَ لَمَعَ المُحسِنینَ : و آنها که در راه ما (با خلوص نیّت) جهاد کنند، قطعاً به راه‌های خود، هدایتشان خواهیم کرد؛ و خداوند با نیکوکاران است.

ابراهیم خندان

در این وبلاگ مطالب مختلف ارائه میگردد
تصویر فوق نمایی از روستای اسفندیار از توابع شهرستان طبس میباشد... .

 

مهارت کنترل توهین کنندگان

وَ لاَ تَسْتَوِی الْحَسَنَةُ وَ لاَ السَّیِّئَةُ ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِی بَیْنَکَ وَ بَیْنَهُ عَدَاوَةٌ کَأَنَّهُ وَلِیٌّ حَمِیمٌ ﴿34﴾

هرگز نیکى و بدى یکسان نیست؛ بدى را با نیکى دفع کن، ناگاه(خواهى دید) همان کس که میان تو و او دشمنى است، گویى دوستى گرم و صمیمى است! (34)

سوره  فصلت‏ ، الجزء 24، الصفحة: 480، الآیة: 34

جواب درست در برابر توهین و بی احترامی دیگران چه باید باشد؟ وقتی کسی به شما توهین می‌کند، شما چطور جواب بی‌ احترامی او را می‌دهید؟ بی‌احترامی از جانب دیگران در موقعیت های مختلفی اتفاق می‌افتد و مربوط به موقعیت خاصی نیست؛ مثلا ممکن است در محیط مدرسه، محل کار و یا خانواده مورد بی‌احترامی دیگران قرار بگیرید. اگر ندانید چه جوابی باید بدهید و چه واکنشی درست است یا شما نیز با پرخاشگری جواب بی‌احترامی دیگران را بدهید چیزی حل نمی‌شود. این اتفاق نه‌ تنها تنش را خاتمه نمی‌دهد بلکه باعث تشدید بی‌احترامی متقابل هم خواهد شد. 

چطور جواب توهین و به بی احترامی واکنش نشان دهیم؟

راهبرد اصلی این است که تا جای ممکن از بروز اختلاف و درگیری و جروبحث با افراد پرهیز کنید. هیچ تضمینی برای رفتار دیگران نیست. تنها چیزی که دست شماست، رفتار خودتان است؛ بنابراین مجهز کردن خود به واکنش مناسب در برابر تحقیر و توهین دیگران، بهترین کاری است که می‌توانید انجام دهید. اما بهترین واکنش در برابر بی‌احترامی دیگران چیست؟ آیا باید جواب توهین دیگران را با توهین بدهیم؟

زمانی که مورد بی‌احترامی قرار می‌گیرید، ابتدا سعی کنید علت بی‌احترامی طرف مقابل را بفهمید و بدانید به چه علتی به شما بی‌احترامی می‌کند. ممکن است بر اثر یک سوءتفاهم باشد و با یک گفتگوی ساده حل شود. بنابراین نباید فورا واکنش نشان دهید زیرا ممکن است بعدا پشیمان شوید. بهتر است کمی مکث کنید و قبل از اینکه چیزی بگویید افکارتان را جمع بندی کنید تا بتوانید عکس‌العمل مناسب داشته باشید.

 

خودتان را جای طرف مقابل بگذارید

بهتر است قدری از روانشناسی رفتار انسان‌ها بدانید. هنگامی که با کسی بر سر مسئله‌ای به مشکل برمی‌خورید اجازه دهید طرف مقابل‌تان از موضع خود حرف بزند و دفاع کند. اگر شما تنها از موضع خود دفاع کنید و اجازه ندهید تا دیگران حرفی بزنند ممکن است مورد بی‌احترامی دیگران قرار بگیرید. بنابراین به گونه‌ای واکنش نشان دهید که در همان ابتدا دیگران به خودشان اجازه ندهند به شما توهین کنند.

وقتی که به شما توهینی شد، در ابتدا به این مسئله فکر کنید که اگر جای طرف مقابل‌تان بودید چه واکنشی نشان می‌دادید و چه برخوردی می‌کردید. بهتر است همیشه هردو جانب را در نظر بگیرید و تنها به خودتان فکر نکنید. به این ترتیب، شاید به این نتیجه برسید که دو طرف ماجرا حق دارند و در بعضی از موارد نمی‌توان مقصر قطعی را مشخص کرد.

 

واکنش سریع نداشته باشید

داشتن واکنش مناسب در زمانی که مورد بی‌احترامی قرار گرفتید کاری دشوار است اما همه چیز بستگی به شما دارد. می‌توانید یا به صورت کاملا حرفه‌ای جواب طرف مقابل‌تان را بدهید و یا به‌گونه‌ای جواب دهید که بعدا احساس پشیمانی کنید و از واکنش خود ناراضی باشید. زمانی که مورد بی‌احترامی قرار گرفتید قبل از این که واکنش نشان دهید کافی است چند ثانیه مکث کنید و به اتفاقاتی که باعث این بی‌احترامی شده است فکر کنید و آن‌ها را در ذهن خود مرور و جمع‌بندی کنید، این کار باعث می‌شود تا بدانید دلیل این بی‌احترامی چیست و شما باید چه واکنشی نشان دهید. برای مثال برخورد و رفتار صحیح در محیط کار از سوی طرفین می‌تواند جلوی خیلی از تنش‌ها را بگیرد. 

 

غافل‌گیر نشوید

اگر قبل از اینکه مسئله‌ای را با کسی مطرح کنید خودتان را برای هر برخوردی آماده کنید، اگر مورد بی‌احترامی قرار گرفتید شگفت زده نمی‌شوید و می‌توانید بهترین واکنش را نشان دهید. ممکن است وقتی مسئله‌ای را با کسی مطرح می کنید آن شخص حالت تدافعی به خود بگیرد و شما نتوانید بهترین واکنش را داشته باشید. یکی از راه‌های داشتن واکنش مناسب این است که با شخصی که به آن اعتماد دارید این مسئله را در میان بگذارید و هیجانات خود را تخلیه کنید، زیرا اگر این کار را انجام دهید باعث می‌شود تا بر خودتان مسلط شوید و واکنش معقولانه‌ای داشته باشید. همه افراد از سلامت روان برخوردار نیستند. ممکن است طرف مقابل شما مشکل داشته باشد و نیاز به رفتاردرمانی در او مشهود باشد. 

 

قبل از دادن جواب توهین | حساب‌شده عمل کنید

در صورتی که احساس کردید ممکن است مورد بی‌احترامی قرار بگیرید، به حرف‌هایی که قرار است با طرف مقابل‌تان در میان بگذارید فکر کنید و سعی کنید به گونه‌ای حرف بزنید که باعث بی‌احترامی به طرف مقابل‌تان نشود. از دو پهلو و نامفهوم حرف زدن اجتناب کنید و صادقانه و واضح حرف خود را بزنید تا باعث ایجاد سوءتفاهم نشوید. هرگز به مسائلی که شما را ناراحت کرده است اما به قضیه فعلی ربطی ندارد نپردازید. باید به موضوع اصلی اشاره کنید و به حاشیه نروید زیرا در این صورت نمی‌توانید به نتیجه‌ی مناسبی برسید.

یادتان باشد زمانی که مورد بی‌احترامی قرار گرفتید و طرف مقابل‌تان با بی‌احترامی با شما صحبت می‌کند شما نباید در برابر او بی‌تفاوت باشید. باید با آرامش و مودبانه جواب طرف مقابل‌تان را بدهید، زیرا در اینصورت شما هم جواب طرف مقابلتان را داده اید و هم به او ‌بی‌احترامی نکرده‌اید.

 

واکنش تهاجمی نداشته باشید

زمانی که قصد دارید مسئله‌ای را با کسی مطرح کنید باید به گونه‌ای این مسئله را بیان کنید که طرف مقابل گارد نگیرد و حالت تهاجمی نداشته باشد. بهتر است در ابتدا ابراز همدردی کنید و نشان دهید که شخص مقابل‌تان را درک می‌کنید همچنین باید سخنان خود را کاملا مودبانه بیان کنید، زیرا در این صورت سخنان شما از حالت تهاجمی بیرون می‌آید و مورد بی‌احترامی قرار نمی‌گیرید. یادتان باشد که هیچ وقت با بی‌عدالتی با موضوعی برخورد نکنید زیرا در اینصورت خیالتان راحت است که شما عدالت را رعایت کرده‌اید و دیگران باعث ایجاد این تنش و بی‌عدالتی شده‌اند.

 

جواب توهین | سازگاری با محیط

همه‌ی افراد باهوش و زیرک در زندگی خود موفق نیستند اما اکثر افرادی که انعطاف پذیر هستند و خود را با ناملایمات زندگی سازگار کرده اند موفقیت بیشتری کسب کرده‌اند. بنابراین هرگز نباید به خاطر دیگران و توهین‌هایشان دست از تلاش بردارید و دیگر در جهت بهبود زندگی‌تان تلاشی نداشته باشید. خودتان را با شرایط مختلف سازگار کنید، در غیر اینصورت نمی‌توانید به جلو پیش بروید.  بنابراین هماهنگی و انعطاف‌پذیری در برابر محیط یکی از راه‌های پیشرفت است.

همچنین زمانی که می‌دانید طرف مقابل‌ از حرف‌هایی که می‌زند نیت بدی ندارد و شاید منظورش را درست نرسانده بهتر است این مسئله را پررنگ نکنید و بگذرید. تا جایی که می‌شود سعی کنیم در روابط انسانی سخت نگیریم. برای رسیدن به تعادل در رفتار با دیگران می‌توانید از مشاوری متخصص کمک بگیرید. واکنش در برابر بی احترامی دیگران از آن مقولاتی است که آمادگی قبلی شما را می‌طلبد. 

 

تحقیر کردن در لغت به معنای خوار کردن دیگران و در علم روان شناسی به ایجاد احساس پشیمانی و حماقت در دیگران با صدمه زدن به احترام و موقعیت آن ها به خصوص موقعیت اجتماعی شان گفته می شود. تحقیر، عملی است که احساس خرد کننده آن ساعت ها یا حتی سال ها زندگی یک فرد را تحت تاثیر قرار می دهد



افراد توهین کننده را درک کنید!

دانستن دلایلی که مطرح شد به شما کمک می کند راحت تر در کنار افراد توهین کننده به شخصیت تان به زندگی عادی خود ادامه دهید و حرف هایشان را نشنیده بگیرید. همچنین اگر بپذیرید که مشکل از طرف آن هاست نه شما، می توانید منطقی تر با این مسئله برخورد کنید و از حرف ها و کنایه های آن ها، آزرده خاطر نشوید. با این حال شاید فردی که دارای چنین خصوصیاتی است یکی از نزدیکان شما باشد و برایتان سخت باشد که بخواهید از نظر عاطفی خودتان را از او جدا کنید. هیچ نیازی به این کار نیست، فقط سعی کنید در بحث هایی که او راه می اندازد، شرکت نکنید و خودتان را کنار بکشید. قصد او این است که کاری کند تا شما احساس بدی نسبت به خودتان پیدا کنید. این وظیفه شماست که به او اجازه انجام چنین کاری را ندهید.

توهین را با توهین جواب ندهید

زمانی که فردی به شما توهین می کند، در پاسخ به او، جواب های بی شماری به ذهن شما خطور می کند. اگر چنین کاری را انجام دهید، در واقع خودتان را با آن فرد هم شان ساخته اید و این دقیقاً همان چیزی است که افراد توهین کننده انتظارش را می کشند. آن ها می خواهند شما را عصبانی کنند تا برخورد شدیدی از خود نشان دهید، آن ها می خواهند شما احساس بدی نسبت به خودتان پیدا کنید و قصدشان تنها آزار دادن و آسیب رساندن به شماست. شما با جواب دادن به آن ها در حقیقت وارد بازی ساختگی شان می شوید و در نهایت خودتان را آزار داده اید.

وقتی تحقیرمان می کنند، باید چه کار کنیم؟

در روابط انسانی همیشه به دلایل مختلف مانند ناآگاهی، استرس، مشکلات اقتصادی و اختلالات اعصاب و روان این ظن و گمان وجود دارد که رفتاری با دیگران داشته باشیم یا رفتاری با ما شود که زمینه ناراحتی فراهم آید. «تحقیر کردن» یکی از این رفتارهاست که می تواند فرد تحقیر شده را در موضع ضعف و ناراحتی قرار دهد؛ موضعی که به هر حال اگر نمی توانیم از آن پیشگیری کنیم، می توانیم با راهکارهایی از آسیب هایش جلوگیری کنیم.

به گزارش مهر، دکتر «بلا دیپالو» پژوهشگر اجتماعی، نویسنده، سخنران و مشاور، مقاله ای با عنوان «وقتی تحقیر شدیم، چه کار کنیم؟» دارد. او خیلی جالب بحث خود را از این جا شروع می کند که: «من خیلی تعجب می کنم اگر فردی را ببینم که ادعا کند در زندگی اش هیچ وقت تحقیر نشده، چون همه ما به نوعی این حس را تجربه کرده ایم، اما نکته مهم این است که بدانیم بعد از آن چه می توانیم بکنیم. قبول دارم که حس تحقیر شدن بسیار دردناک است؛ گاهی آنقدر دردناک که کنار آمدن با آن غیرممکن به نظر می رسد اما نکته هایی وجود دارد که در این شرایط می توانند به ما کمک کنند

انعطاف پذیر باشید

در زندگی برای این که بتوانید به خودتان کمک کنید و از مشکلات بگذرید، باید انعطاف داشته باشید. بد نیست بدانید آدم های موفق همیشه افراد زیرک و باهوشی نبوده اند، بلکه افرادی بوده اند که انعطاف داشته اند. آن ها توانسته اند با شرایط مختلف خود را وفق بدهند. اگر نتوانید خودتان را با افراد و موقعیت های اطراف تا حدی که لازم است وفق بدهید، نمی توانید حرکت کنید؛ بنابراین با اولین تحقیر، خودتان را نبازید و دست از تلاش برای موفقیت برندارید.

خودتان را ثابت کنید

گاهی نیاز دارید خودتان را به دیگران ثابت کنید و مهم تر این که خیلی وقت ها لازم است خودتان را به خودتان ثابت کنید. در مقابل بحران ها کنار نکشید.

اجازه ندهید بحران ها شما را در خود حل کنند. بعضی وقت ها این خود ما هستیم که توانایی هایمان را دست کم می گیریم نه دیگران و در واقع از درون تحقیر می شویم نه از بیرون!

از چالش، فرصت بسازید

هر بحرانی می تواند موقعیتی باشد برای پیش رفتن برای پریدن و پیشرفت. برای آینده برنامه بریزید و فکری جدی برای حل مشکلات تان بکنید.

همچنین شاید بعضی رفتارهای تان باعث شود تا دیگران تحقیرتان کنند بنابراین شخصیت تان را بررسی کنید و عواملی را که باعث تحقیرتان می شود از رفتارهایتان حذف کنید.

سکوت نکنید

در بعضی موارد هم برای این که حس تحقیر بیشتر از آن چه هست نشود، نباید سکوت کنید! درست خواندید، سکوت نمی تواند راه حل مشکلات شما باشد. اگر غیرمنصفانه مورد تحقیر قرار گرفتید، اعتراض کنید. اگر در محل کار تحقیر می شوید، به رئیس بخش تان یا فردی که سمت بالاتری از آن فرد دارد، بگویید.

اگر در مراجعه به اداره یا سازمانی تحقیر شدید، از راه قانونی شکایت کنید. همیشه راه هایی برای اعتراض وجود دارد.

این کار می تواند درون ناآرام شما و حس بدتان را تا حد بسیار زیادی کاهش دهد. از طرفی باعث می شود این رفتار با دیگران هم تکرار نشود.

با شخصیت توهین کننده ها بیشتر آشنا شوید

توجه داشته باشید که یک انسان کامروا، موفق و با اعتماد به نفس، هیچ نیازی به تحقیر دیگران ندارد. شاید این افراد از دیگران انتقادهای سازنده ای کنند اما هیچ گاه آن ها را تحقیر نمی کنند. برخی افراد به طور کلی نظر منفی نسبت به دیگران دارند و دیگران را مدام تحقیر می کنند که دلایل آن به شرح زیر است:

*
به دلیل کمبودهایی که احساس می کنند دوست دارند خودشان را قدرتمند تر از دیگران جلوه بدهند تا به این طریق بر تزلزل شخصیتی خود غلبه کنند.

*
قبلا فردی آن ها را آزرده ساخته است و چون توانایی مقابله با آن را نداشتند، با تحقیر دیگران سعی می کنند از موقعیت فعلی خود دفاع کند.

*
افرادی که دیگران را تحقیر می کنند با این کار فقط ناراحتی، نرسیدن به موفقیت و بی هدفی خود را در زندگی به نمایش می گذارند.

 

چند نوع رفتار تحقیر آمیز وجود دارد: تحقیرهای کلامی مستقیم، تحقیرهای کلامی غیر مستقیم و تحقیرهای غیر کلامی.


تحقیر کلامی مستقیم
این رفتاری کاملا مشخص است. خیلی ساده کسی با کلام شما را تحقیر می کند. برای مثال فرض کنید از آسان سوری بیرون آمده اید و بر حسب اتفاق به کسی تنه می زنید. آن شخص این چنین واکنش نشان می دهد: "چرا مواظب نیستی، بی شعور"

برخورد با تحقیرهای کلامی مستقیم چگونه باید باشد؟
-   بگذارید که شخص مخاطب شما خشمش را تخلیه کند و کمی آرام بگیرد.
-
   اگر اشتباهی از شما سرزده، حتی اگر مخاطبتان به شما توهین کرده باشد، آن را اذعان کنید.
-
  در برابر طرز برخورد او ابراز وجود کنید.
-
  با یک یا چند جمله کوتاه و خلاصه برخورد را به پایان برسانید.

این اقدامات به از میان برداشتن تحقیرها کمک می کند. در ماجرای آسانسور با کمی حوصله اجازه بدهید که شخص خشم خود را تخلیه کند بعد به او بگویید " از این که به شما برخوردم عذرخواهی می کنم. تصادفی بود. اما من مایل نیستم که حرف های تند و ناسزا بشنوم. می توانم بدون توهین هم گفته های شما را بشنوم."


تحقیرهای کلامی غیر مستقیم
درباره این سخن همسرتان چه حسی دارید؟" وقتی این لباس را می پوشی جالب می شوی. لباس های قدیمی به تو خیلی می آیند"  چه می کنید؟چه معنایی در پس پرده این اظهار نظر وجود دارد؟

تحقیرهای کلامی غیر مستقیم در واقع پرخاش غیر مستقیم هستند. اشخاص تحت تاثیر این طرز برخوردها گیج و مبهوت می شوند و احساس می کنند که مورد سلطه جویی قرار گرفته اند. رفتار پرخاشگرانه غیر مستقیم در واقع یک حمله پنهانی است.

کسی از توهین و سرزنش شدن خوشش نمی آید. اگر از خود یا دیگران توضیحات بیشتری  بخواهید اغلب مشکل برطرف می شود.

برای روبرو شدن با تحقیرهای غیر مستقیم قبل از هر کار سعی کنید اطلاعات بیشتری به دست آورید: بپرسید:" منظورتان چیست؟" با جوابی که می گیرید از نیت شخص رودرروی خود مطلع می شوید. شاید شما حرف او را به درستی درک نکرده اید.

واکنش بعدی شما به جواب طرف مقابل بستگی دارد. اما بخشی از هدف شما این است که به مخاطب خود بیاموزید به روش دیگری با شما حرف بزند و با شما رک و صریح باشد.

هر تحقیر کلامی غیر مستقیم می تواند به یک تحقیر کلامی مستقیم تبدیل شود.وقتی از مخاطب خود توضیحات بیشتری می خواهید واکنش او می تواند بدتر شود. توصیه ما این است که ابراز وجود کنید و مراحلی را که در زمینه برخورد با تحقیرهای کلامی مستقیم گفته شد مورد استفاده قرار دهید و در برابر تحقیر قاطعانه برخورد کنید.

تحقیرهای غیر کلامی
با کسی که به ما بد نگاه می کند یا ژست می گیرد چه باید بکنیم. وقتی مخاطب شما بدون این که کلمه ای در تحقیر شما بگوید با رفتارش شما را تحقیر می کند به او چه جوابی می دهید؟

برخورد با توهین غیر کلامی بسیار دشوارتر است. زیرا این احتمال وجود دارد که شخص توهین کننده اصولا متوجه رفتار توهین آمیزش نباشد. از آن گذشته نمی توانید مطمئن باشید که لزوماً از قصد و نیت شخص توهین کننده آگاه شده اید.

اگر مخاطب شما  می خواهد بدون ابراز کلمه ای شما را تحقیر کند سعی کنید او را به شکلی مجبور کنید که به جای ژست از کلمات استفاده کند. می توانید به طرزی قاطعانه بگویید "ممکن است آن طرز نگاهت را برای من ترجمه کنی؟ من نمی توانم منظور تو را درک کنم مگر اینکه مستقیماً نظرت را به من بگویی."

تحقیر غیر جرات آمیز و غیر کلامی از همه صراحت کمتری دارد. گر چه نمی توانیم همه پیام های غیر کلامی را از بین ببریم ، بهتر است تا حد امکان آن ها را به کلمات تبدیل کنیم چون این امکان وجود دارد که رفتار مخاطب خود را به اشتباه تفسیر کرده باشیم.

کسی از توهین و سرزنش شدن خوشش نمی آید. اگر از خود یا دیگران توضیحات بیشتری  بخواهید اغلب مشکل برطرف می شود.

البته رنجیش به دل راه ندادن و پس نشینی نکردن در مواقعی دشوار است اما برقراری ارتباط صادقانه تلاشی است که فایده آن از زحمتش بیشتر است. ناراحتی ناشی از تحقیر با ابراز وجود کردن از بین می رود.مصرانه از دیگران بخواهید که نظر خود را توضیح دهند . احساسات خود را بیان کنید و درباره خود و درباره روابطی که با دیگران دارید اطلاعات تازه ای به دست آورید.

فن بیان در برابر توهین – خود را در برابر توهین دیگران تجهیز کنید!

درد انسان را تغییر می دهد؛ اما این تغییر همیشه منفی نیست. این درد را بچشید و به حکمت تبدیل کنید! این جمله ناشناسی بود که از طرف یک نویسنده ناشناس توجه مرا جلب کرد. بین همه دردهایی که یک انسان در طول زندگی متحمل می شود درد توهین و بدگویی دیگران رایج ترین مسئله ای است که واکنش های مختلف ما را به دنبال دارد. حتما هر فردی خواسته یا ناخواسته، حق یا نا به حق با توهین، تهمت و خلاصه واکنش های ناراحت کننده ای رو به رو می شود که حقیقتا گاهی امان انسان را می بُرد! هر چند که خیلی ها در این مواقع با بحث، مشاجره و عکس العمل متقابل به این رفتار بقیه پاسخ می دهند اما فن بیان در برابر توهین آن قدر دست ما را باز گذاشته است که بتوانیم این بار با زبان خوش به بحث و مجادله ها فیصله دهیم!

البته واکنش همه ما در برابر توهین یکسان نیست. گاهی شاهد برخوردهایی هستیم که باعث می شوند در یک جا میخکوب شویم و در شوک آن حرف یا حرکت لب به سخن نگشاییم. دقیقا زمانی که کلمات ما را زبان بسته می کنند و قادر نیستیم از خود دفاع کنیم. این مشکل بیش تر برای افراد خجالتی و کم رو شدت می یابد.

اطراف ما پر از ترکش های دردناک و غیر قابل پیش بینی توهین دیگران است. عاقلانه است که قبل از اصابت گلوله های دشمن با فن بیان در برابر توهین خود را تجهیز کنید!

تکنیک های فن بیان در برابر توهین دیگران

وقتی که زبان قاصر از جواب به توهین می شود

یکی از دوستان ساکن خارج از کشور تجربه شنیدنی و جالبی را از برخورد خدمتکاران و نگهداران سالمند تعریف می کرد: به خاطر ناتوانی مادرم در اداره کارهای شخصی اش تصمیم گرفتم از یک پرستار و نگهدار سالمند باتجربه استفاده کنم. علی رغم این که این پرستار مستقیما از شرکت های خدماتی فرستاده شده بود اما زبان تند و تیزی داشت. عادت به منفی بافی، قضاوت عجولانه مادرم و زیر سوال بردن جز به جز زندگی ما واقعا آزاردهنده شده بود. یک روز بعد از این که از سرکار برای سرکشی به آشپزخانه رفتم و با لبخند صحبت کردن با خدمتکار را شروع کردم با صدای بلند گفت: گذاشتن این میز این گوشه آشپزخانه واقعا احمقانه است!

جدا از رُک گویی های معروف غربی ها چنین واکنش هایی در هر جای دنیا باعث می شود یک آن انسان احساس بی دفاعی کند! نه این موقعیت بلکه گیر کردن در ترافیک و رو به رو شدن با فحاشی رانندگان عصبی، حضور در مترو و دیدن واکنش های عجیب و غریب مردم خسته ای که فشار کاری کاسه صبرشان را لبریز کرده است و هزاران مورد مشابه از شرایطی هستند که واقعا قرار گرفتن در آن ها انسان را در برابر ترکش های زبان مردم بی دفاع می سازد!

به هر حال می توانیم با ترفند های فن بیان در برابر توهین کمی روحیاتمان مقاوم سازی کنیم تا واکنش های بهتری نشان دهیم!

واکنش ها را با مداد و پاک کن مرور کنید!

قطعا وقتی که با توهین دیگران در واقع به ما ظلم می شود نمی توانیم آرام بایستیم و بی تفاوت باشیم. ما هم هرگز پیشنهاد نمی کنیم بی تفاوت بمانید و دیگران را به خودشان واگذار کنید! اولین واکنش هر فردی که در این موقعیت قرار می گیرد مرور کردن است. به جای این که بلافاصله لب بگشایید اتفاقات را مثل یک دفتر مرور کنید. چه شد که این حادثه رخ داد؟ چرا باید این درگیری لفظی رخ دهد؟ چه اشتباهی رخ داد؟

تمام اتفاقات در این لحظه خواه ناخواه مثل اپیزودهای یک فیلم از مقابل چشم شما عبور می کنند. با این تفاوت که هنگام فکر کردن خود را به سلاح پاک کن تجهیز می کنید. به هر صحنه که فکر می کنید پاک کن را روی حافظه خود بکشید و آن را کم کم محو کنید. هر چند که پاک کن هرگز نتوانسته است رد مداد را به خوبی پاک کند اما تجربه نشان داده است که این پاک کن فرضی قادر است آثار درد روحی شما را تسکین دهد و آن ها را کمرنگ تر سازد.

درجه غرور کلامی خود را پایین بیاورید!

اگر یک بار با انصاف به اتفاقات و درگیری های لفظی که بین دو نفر رخ می دهد نگاه کنید متوجه اشتباهات خودتان هم می شوید. روان شناسان معتقدند در یک مشاجره هرگز یکی از طرفین 100 درصد مقصر و دیگری 100 بی گناه نیست. پس باید درباره خودتان به کنکاش بپردازید.

یکی از عواملی که همیشه اختلاف به بار می آورد غرور است. تجربه شخصی من بعد از کنکاش در رفتارهایی که در مقابل دیگران داشتم و منجر به توهین شده است غروری است که بیش از حد داشته ام. در واقع هم من و هم بسیاری از مردم توقع داریم آن لحظه شاهد برخورد خیلی بهتری باشیم؛ اما با دیدن رفتار بقیه از همه چیز ناامید می شویم. به همین دلیل باید عقاید و غرور شخصی را بازبینی کرد تا فن بیان در برابر توهین نیز اصلاح گردد.

ماهیت واقعی کلمات را بشناسید!

تا به حال به کلماتی که از دهانتان خارج شده است و با آن ها باعث ایجاد اختلاف شده اید فکر کرده اید؟ سفری در واژگان به من نشان داد که کلمات فقط ترکیبی از حروف ساده ای هستند که در هر زبان با هم تفاوت دارند. آن چه که مسئله ساز است معانی مختلفی است که این کلمات به دوش می کشند. تصور کنید مشغول صحبت کردن با یک اسپانیایی زبان هستید و شما هم دست و پا شکسته به این زبان تسلط دارید. شما تمام تلاش خود را به کار می بندید تا بتوانید جملات را به هم بچسبانید و به یک برداشت واحداز مخاطبتان برسید. در این حالت اصلا متوجه نمی شوید یا اگر متوجه شوید مهم نیست که آن فرد مشغول چرب زبانی، توهین یا تمسخر شما است!

چه می شود که ما با وجود آگاهی از بار معنایی کلمات از پتانسیل باورنکردنی آن ها برای توهین به یکدیگر استفاده می کنیم؟ اگر واقعا ماهیت واقعی کلمات و قدرت آن ها برای به جا گذاشتن زخم را بشناسیم مسلما در انتخاب آن ها دقت عمل بیشتری به خرج می دهیم!

قدرت خدادی خود را احیا کنید!

همه ما دارای توانایی خاصی برای دفاع از خود، استفاده از فن بیان در برابر توهین و تحمل چالش ها هستیم. قدرتی که به ما توانایی فرار از یک ببر گرسنه را می دهد. قدرتی که سرعت ما را حین فرار کردن به چندین برابر ظرفیت های وجودیمان تبدیل می کند. چرا این قدرت را نادیده بگیریم؟

در این مرحله فن بیان در مقابل توهین به هوش کلامی شما بستگی دارد. این هوش از بدو تولد در وجود همه نهادینه شده است اما اگر به دلیل بی حوصلگی معمولا از زیر بار جواب دادن و بحث و جدل دَر می روید ممکن است آن را تضعیف کرده باشید. جواب های قاطع و آرام در برابر توهین های دیگران، میمیک های نشانگر بی تفاوتی در صورت، زبان بدن کاملا راحت و آرام و نگاه هایی که به اطراف است تا به طرف فحاشی که توهین می کند بهترین ابزار شما برای پاسخ دادن به توهین های دیگران است. به این روش قدرت خدادای خود را نیز احیا کرده اید.

رفتار مناسب با همسری که توهین و تحقیر میکند


تحقیرهای همسر به علت احساس برتری که یکی از طرفین دارد اتفاق می افتد ولی باید در برابر این رفتار مقابله کنید تا صدمات جبران ناپذیری را متحمل نشوید در آینده.

بهترین واکنش در مقابل تحقیرهای همسر

تحقیر کردن همسر از عادات ناپسند اخلاقی است که به علت احساس برتری و قدرت یکی از زوجین به دیگری اعمال می شود . تحقیر دائمی زوج ها توسط همدیگرصدمات جبران ناپذیری را به پیکره زندگی زناشویی وارد می کند.

این افراد که رفتارهای تحقیر آمیزی نسبت به یکدیگر دارند ، زن و شوهر بودن خود را فراموش می کنند و در زندگی زناشویی به همدیگر بی احترامی می کنند، همدیگر را مسخره می کنند، با طعنه صحبت می کنند و سعی می کنند همسر خود را حقیر جلوه دهند .

علت رفتار تحقیر آمیز در زوج ها

کینه توزی

تحقیر کردن در برخی موارد علت مشخصی ندارد اما در برخی از موارد نیز علت رفتار تحقیرآمیز زوج ها اتفاقات تلخ گذشته مثل خیانت و... است که در این صورت کینه شدیدی از همسر به دل می گیرند و سعی می کنند او را تحقیر کنند تا التیام یابند .

احساس کمبود

برخی از افراد نیز به علت کمبودهایی که احساس می کنند برای غلبه به تزلزل شخصیتی خود دوست دارند خودشان را قدرتمند تر از دیگران جلوه بدهند.

تحقیر در گذشته

برخی از افراد نیز چون در گذشته تحقیر شده اند و نتوانستند با آن رفتار مقابله کنند ، با تحقیر دیگران سعی می کنند از موقعیت فعلی خود دفاع نمایند.

باید بدانید که یک انسان موفق ممکن است از دیگران انتقادهای سازنده ای نماید اما هیچ نیازی به تحقیر دیگران ندارد.

رفتار مناسب در مقابل تحقیرهای همسر:

علت را کشف کنید

اگر همسرتان رفتار تحقیر آمیزی را با شما پیش گرفته و رفتارهای او موجب اذیت و آزار شما می شود ، این رفتارها را بدون قضاوت بررسی کرده تا بدانید این رفتارهای همسرتان چه علتی دارد . در صورتی که علت رفتار همسرتان را بیابید بهتر می توانید در مقابل این رفتارها واکنش نشان دهید و به مرور زمان این رفتارها را در همسرتان کاهش دهید . می توانید علت رفتار همسرتان را از خود ایشان جویا شوید.

به رفتار خودتان نیز توجه کنید

برای اینکه بتوانید علت رفتارهای تحقیر آمیز همسرتان را بفهمید ، به رفتار خودتان نیز توجه کنید و بیاندیشید او چه مواقعی این رفتارها را از خود نشان می دهد و آیا این رفتار او ارتباطی با رفتارهای شما دارد ؟ اگر بدانید علت رفتار بد همسرتان از خستگی و یا سماجت های شماست ، می توانید آرامش را در خانه برقرار نمایید و روی حساسیت های همسرتان دست نگذارید تا این رفتار بد در او کاهش یابد .

از خود دفاع کنید

اگر همیشه در مقابل توهین و تحقیرهای همسرتان سکوت اختیار کرده اید این بار ، از حق خود دفاع کنید . زیرا تا زمانی که شما در مقابل رفتارهای زشت همسرتان سکوت کنید ، او می پندارد رفتار درستی دارد و نیازی به تغییر رفتارش ندارد . پس قاطعانه و در کمال آرامش و با حفظ حرمت، مقابله مثبت کنید و از موضع خواسته های منطقی خود کوتاه نیایید. یادتان باشد هیچ گاه برای دفاع کردن از خود رفتارهایی مانند عصبانیت، تهدید، قهر، انتقاد کوبنده و... را از خود نشان ندهید .

قابلیت هایتان را بازگو کنید

اگر همسرتان از زحمات شما تشکر و قدر دانی نمی کند شما می توانید با رفتارخود به تدریج این رفتار را در همسر خود تغییر دهید و با تغییر سبک زندگی و ارتباط تان و بیان جملات و عباراتی، او را به تفکر وا دارید تا بتدریج به انجام رفتاری جدید عادت کند.

مثلا اگر از شما برای پخت یک غذای خوشمزه تشکر نمی کند ، به او بگویید :«غذای امروز خیلی خوشمزه شده بود!» یعنی خود وارد عمل شوید و قابلیت هایتان را بازگو کنید . اگر مداوم این تمرین را انجام دهید ، می توانید همسرتان را تسلیم بر اظهار نظر کنید تنها در این مورد توجه کنید بازگو کردن این صحبت ها باید طوری باشد که او احساس نکند شما بر سر او منت می گذارید و از او برتر هستید.

باز بینی کنید

مدیریت کلامی و رفتاری تضمین کننده سلامت رابطه تان است بنابراین بعد از اینکه همسرتان شروع به بروز این رفتار ناپسند می کند ، بررسی کنید که قبل از آن چه گفت وگوها و بحث هایی بین شما پیش آمده که او را به هم ریخته است ؟ برای جلوگیری از این رفتار همسر خود روی این مسئله تمرکز بیشتری نمایید و این بحث ها را با همسرتان کاهش دهید.

او را همراهی نکنید

اگر همسرتان در مقابل خانواده اش به شما توهین نمود و شما را تحقیر کرد ، به او بگویید دیگر با او به دیدار خانواده اش نمی روید تا رفتار خود را اصلاح نکند . همچنین به او بگویید که این رفتار شما از تاوان رفتار خودش است . در صحبت با همسرتان برای اینکه مشکلات شما بیشتر نشود ، از نشان دادن رفتارهایی مانند فریاد، فحاشی، تهدید به طلاق، خیانت و... بپرهیزید.

نکته :

یکی از بدترین سرزنش ها و تحقیرهمسر سرزنش قیافه همسر، فقر او یا خانواده اش، سواد کم پدر یا مادرش وهر سرزنشی است که خود فرد در به وجود آمدن آن تقصیری نداشته است . اگر همسر خود را به خاطر این مسائل تحقیر و سرزنش نمایید شما فردی بی انصاف می باشید که از شعور کافی بی بهره اید .

 

برای همه ما پیش آمده که گاهی احساس می‌کنیم رفتار دیگران نوعی توهین و بی‌احترامی به ما محسوب شده است.

همه ما دوست داریم دیگران رفتار خوبی با ما داشته باشند، به ما احترام بگذارند، رفتار تحقیرآمیزی با ما نداشته باشند و هیچ‌گاه به ما توهین نکنند. بسیاری از ما گمان می‌کنیم کوچک‌ترین مخالفتی با ما حکم اهانت کردن و نادیده گرفتن‌مان را دارد حال آنکه در واقع هر کس می‌تواند نظر و خواست خود را داشته باشد اما اگر طوری آن را ابراز کند که به‌گونه‌ای تحقیرآمیز به‌نظر برسد، باز مقصر کیست؟

ما همیشه عادت کرده‌ایم وقتی رفتار نامناسبی با ما می‌شود، بلافاصله طرف مقابل خود را زیر‌سؤال ببریم، خودمان را به دور از هرگونه اشتباهی قلمداد کرده و این‌طور وانمود کنیم که ظلمی غیرقابل بخشش به ما روا شده است. اما اینگونه طرز برخورد در درجه نخست خود ما را آزار می‌دهد. متاسفانه ما در مقامی نیستیم که از دیگران بخواهیم هیچ‌گاه به ما اهانتی نکنند اما آن‌قدر قدرتمند هستیم که بتوانیم بر خودمان تسلط داشته باشیم و بیش از حد تحت‌تاثیر رفتار اطرافیان قرار نگیریم.

هنگامی که می‌بینید از ارتباطات خود راضی نیستید و آنگونه که می‌خواهید با شما رفتار نمی‌شود، قطعا باید تغییراتی در نوع رفتارتان با دیگران حاصل کنید. درواقع تصمیم‌گیری درباره اینکه چه وقت و چگونه می‌خواهید تغییر کنید کاری دشوار و فرایندی پایان‌ناپذیر است. فراموش نکنید هدف‌ها تغییر می‌کنند؛ بنابراین تغییر کردن فرایندی پویا و ادامه‌دار است و رمز هدفگذاری موفق این است که اهدافتان به اندازه‌ای انعطاف‌داشته باشند که بتوانید خود را با تغییراتی که در زندگی شما به‌وجود می‌آیند وفق دهید. شما می‌توانید هدف‌های خود را با توجه به زمان برآورده‌شدن آنها فهرست کنید.

زمانی را درنظر بگیرید که به‌شدت از کسی رنجیده‌اید زیرا او به شما توهین کرده. در این هنگام چه احساسی دارید و چه عکس‌العملی نشان می‌دهید. بعضی هر چه تلاش می‌کنند نمی‌توانند از شر این ناراحتی نجات یابند و هر چه می‌کوشند نمی‌توانند این احساس منفی را از بین ببرند.

شاید دلتان بخواهد توهین شخص توهین‌کننده را مانند خودش پاسخ بدهید. شاید هم بخواهید سکوت کنید. در هر صورت شما جزو هر گروه از افراد باشید، لحظه‌ای که کسی به شما توهین می‌کند از او می‌رنجید و ذهنیتی منفی پیدا می‌کنید. در این هنگام بهترین کار این است که تمام اندیشه‌های منفی را متوقف کنید و به‌خود اجازه دهید تا آرام شوید. هنگامی که اینگونه اندیشه‌ها را از ذهن خود بیرون کردید، برای تصمیم‌گیری صحیح به‌خود زمان بیشتری دهید.

ممکن است وقتی کسی به شما اهانت کرد، اعتمادبه‌نفس خود را از دست بدهید و همین موضوع باعث شود واقعا خودتان را زیر سؤال ببرید و به توانایی‌هایتان شک کنید؛ «شاید هم من واقعا آدم بی‌عرضه‌ای باشم»، «شاید نمی‌دانم چگونه باید رفتار کنم» و... حتی ترجیح می‌دهید در حضور دیگران حرفی نزنید زیرا احساس می‌کنید شاید آنها شما را به باد تمسخر بگیرند؛ «من آن‌قدرها هم اطلاعات ندارم پس بهتر است سکوت کنم»، «من حق ندارم در این زمینه اظهارنظر کنم»، «من واقعا قابل اطمینان نیستم »و... ولی حتی برای مدتی کوتاه هم که شده سعی کنید به جای این عبارات منفی از عبارات مثبت استفاده کنید؛ «من هم می‌توانم نظرم را به دیگران اعلام کنم»، «حتما کسی پیدا می‌شود که به شنیدن حرف‌هایم علاقه نشان دهد» و... شاید ابتدا لازم نباشد اقدامی صورت دهید. بهترین کار این است که ابتدا فکر کنید ببینید چطور می‌توانید بهتر عمل کنید و سپس دست به هر اقدامی بزنید.

در بسیاری از مواقع اشخاص قاطعانه ابراز وجود نمی‌کنند زیرا فکر می‌کنند نتایج بد و ناخوشایند، ذهنشان را اشغال کرده است؛ «اگر این کار را بکنم حتما دوستم عصبانی می‌شود»، «نمی‌توانم نظرم را بگویم زیرا حتما او ناراحت می‌شود» و... . گاهی شما همه چیز را فاجعه‌آمیز می‌دانید؛ حال آنکه این باورهای غیرمنطقی حاصل افکار منفی است که نمی‌گذارند شما بهتر تصمیم بگیرید و آسوده‌تر عمل کنید.

فراموش نکنید آن‌قدر هم فاجعه‌آمیز نیست اگر گاهی از کسی می‌رنجید خیلی خود را سرزنش نکنید به یاد بیاوریدگاهی خودتان هم کسی را رنجانیده‌اید. اگر تمام این کارها بدون هیچ قصد و غرضی اتفاق بیفتند می‌توانید هم خودتان را ببخشید و هم دیگران را.

بنابراین زیاد سخت نگیرید! اگر کسی به شما اهانتی کرد، قبل از اینکه برنجید و مقابله‌به‌مثل کنید با خود بیندیشید که امکان دارد خودتان این اجازه را به او داده باشید یا آن شخص مشکلی دارد که با آزردن دیگران احساس بهتری پیدا می‌کند!

 

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ ارديبهشت ۹۹ ، ۲۱:۵۴
ابراهیم خندان

تکلیف

سوره مبارکه البقرة آیه ۲۸۶
لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفسًا إِلّا وُسعَها ۚ لَها ما کَسَبَت وَعَلَیها مَا اکتَسَبَت ۗ رَبَّنا لا تُؤاخِذنا إِن نَسینا أَو أَخطَأنا ۚ رَبَّنا وَلا تَحمِل عَلَینا إِصرًا کَما حَمَلتَهُ عَلَى الَّذینَ مِن قَبلِنا ۚ رَبَّنا وَلا تُحَمِّلنا ما لا طاقَةَ لَنا بِهِ ۖ وَاعفُ عَنّا وَاغفِر لَنا وَارحَمنا ۚ أَنتَ مَولانا فَانصُرنا عَلَى القَومِ الکافِرینَ﴿۲۸۶
خداوند هیچ کس را، جز به اندازه تواناییش، تکلیف نمی‌کند. (انسان،) هر کار (نیکی) را انجام دهد، برای خود انجام داده؛ و هر کار (بدی) کند، به زیان خود کرده است. (مؤمنان می‌گویند:) پروردگارا! اگر ما فراموش یا خطا کردیم، ما را مؤاخذه مکن! پروردگارا! تکلیف سنگینی بر ما قرار مده، آن چنان که (به خاطر گناه و طغیان،) بر کسانی که پیش از ما بودند، قرار دادی! پروردگارا! آنچه طاقت تحمل آن را نداریم، بر ما مقرّر مدار! و آثار گناه را از ما بشوی! ما را ببخش و در رحمت خود قرار ده! تو مولا و سرپرست مایی، پس ما را بر جمعیّت کافران، پیروز گردان!

سوره مبارکه التحریم آیه ۶
یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنوا قوا أَنفُسَکُم وَأَهلیکُم نارًا وَقودُهَا النّاسُ وَالحِجارَةُ عَلَیها مَلائِکَةٌ غِلاظٌ شِدادٌ لا یَعصونَ اللَّهَ ما أَمَرَهُم وَیَفعَلونَ ما یُؤمَرونَ
ترجمه:
ای کسانی که ایمان آورده‌اید خود و خانواده خویش را از آتشی که هیزم آن انسانها و سنگهاست نگه دارید؛ آتشی که فرشتگانی بر آن گمارده شده که خشن و سختگیرند و هرگز فرمان خدا را مخالفت نمی‌کنند و آنچه را فرمان داده شده‌اند (به طور کامل) اجرا می‌نمایند!

حضرت امام علی(ع) می‌فرماید:

«أیّها النّاس انّه من استنصح الله وفّق و من اتّخذ قوله دلیلاً هدی للّتی هی أقوم فانّ جار الله آمنٌ و عدوّه خائفٌ...»(نهج‌البلاغه، خطبه 147)؛ ای مردم! همانا کسی که طالب خیر و نصیحت الهی باشد توفیق یابد، و آن کس که سخن خدا را دلیل و راهنمای خود قرار دهد، به بهترین راه هدایت یابد، پس همانا همسایه خداوند در امان و امنیت به سر می‌برد و دشمن او ترسان و خائف است.

یکی از پیامدهای تکلیف‌گریزی، عذاب الهی است: «وَ الَّذینَ یَنْقُضُونَ عَهْدَ اللهِ مِنْ بَعْدِ میثاقِهِ وَ یَقْطَعُونَ ما أَمَرَ الله بِهِ أَنْ یُوصَلَ وَ یُفْسِدُونَ فِی اْلأَرْضِ أُولئِکَ لَهُمُ اللَّعْنَه وَ لَهُمْ سُوءُ الدّارِ». (رعد،25) . همچنین خداوند با اشاره به بی‌اعتنایی بنی‌اسرائیل به برخی از تکالیف، آنان را شایسته شدیدترین عذاب‌ها می‌داند: «فَما جَزاءُ مَنْ یَفْعَلُ ذلِکَ مِنْکُمْ إِلاّ خِزْیٌ فِی الْحَیاه الدُّنْیا وَ یَوْمَ الْقِیامَه یُرَدُّونَ إِلى  أَشَدِّ الْعَذابِ... ـ ... فَلایخَفَّفُ عَنهُمُ العَذابُ و لا هُم ینصَرون»(بقره،85) در آیه 14 نساء نیز کسانی را که از تکالیف الهی سر پیچی می‌کنند، مستحق ورود به دوزخ و عذاب خوارکننده دانسته است: «وَ مَنْ یَعْصِ الله وَ رَسُولَهُ وَ یَتَعَدَّ حُدُودَهُ یُدْخِلْهُ نارًا خالِدًا فیها وَ لَهُ عَذابٌ مُهینٌ

طبق تفسیر نورالثقلین، تکالیف شرعی امانت الهی در دست بشریت است: «إِنّا عَرَضْنَا اْلأَمانَه عَلَى السَّماواتِ... وحَمَلَهَا الاِنسـنُ»(احزاب،72) و بی‌اعتنایی به این تکالیف، نوعی خیانت در امانت به شمار می‌رود؛ چنان‌که در آیه27 سوره انفال می‌فرماید: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَخُونُوا الله وَ الرَّسُولَ وَ تَخُونُوا أَماناتِکُمْ...».

تکلیف‌گریزی همچنین موجب حسرت در روز جزا خواهد شد: «یا حَسْرَتى  عَلى  ما فَرَّطْتُ فی جَنْبِ اللهِ»(زمر،56)؛ به همین دلیل از خداوند می‌خواهند که: «رَبّ  ارْجِعُونِ لَعَلّی أَعْمَلُ صالِحًا فیما تَرَکْتُ».(مؤمنون،99و100(

کسی که از انجام تکالیف شرعی سر باز می‌زند، در زمره ظالمان قرار خواهد گرفت؛ چرا که تجاوز از حدود الهی ستم به شمار می‌رود: «تِلْکَ حُدُودُ اللهِ فَلا تَعْتَدُوها وَ مَنْ یَتَعَدَّ حُدُودَ اللهِ فَأُولئِکَ هُمُ الظّالِمُونَ» (بقره،229) و متجاوزان از حدود الهی، ظالمانی‌اند که بیش‌تر به خویشتن ستم می‌کنند: «وَ مَنْ یَتَعَدَّ حُدُودَ اللهِ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ لا تَدْری لَعَلَّ الله یُحْدِثُ بَعْدَ ذلِکَ أَمْرًا»(طلاق،1) زیرا با ترک تکلیف، انسان در معرض عقاب الهی قرار می‌گیرد.

اسلام در جهت هدایت، رشد و تکامل مادی و معنوی بشر در عرصه های مختلف فردی و اجتماعی، برنامه هایی جامع و مترقی دارد و تمام ابعاد زندگی انسان (فردی، اجتماعی، دنیایی، اخروی، مادی و معنوی) را در نظر گرفته است؛ همان گونه که مردم را به عبادت و یکتاپرستی دعوت نموده، دارای دستورات اخلاقی، خودسازی، احکام، دستورات حکومتی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، قضایی و حتی امور مربوط به روابط بین الملل و… است.

مروری بر این دستورات نشان می دهد که انسان موجودی رها شده نیست تا همچون حیوانات تمام همّت او خوردن و پرداختن به شکم و شهوت باشد؛[۱] بلکه قدرت تفکر و اندیشه، او را به این مهم رهنمون می شود که تفاوت انسان با سایر موجودات، افزون بر عقل و خِرد، وظایفی است که توسط آفریننده انسان برای او وضع شده است تا با عمل به آنها، سعادت دنیا و آخرت خود را به دست آورد.

در این میان، انسانهای آگاه در قبال آفریننده خود سر تعظیم فرود آورده، به وظایفی که او از آنان خواسته است، پایبند می باشند؛ چراکه انجام این وظایف را کوچک ترین راه سپاسگزاری از او می دانند. از منظر اسلام، تمام انسانها موظّف به انجام واجبات و ترک محرمات هستند.[۲] رسول مکرم اسلام (ص) تنها مسیر دستیابی به این وظیفه را  قرآن کریم و سنت اهل بیت( معرفی می فرماید.[۳] بر اساس آموزه های دینی، بخش مهمی از سعادت انسان در گرو رعایت حقوق دیگران است. امام سجاد علیه السلام به تفصیل این حقوق را برشمرده است. «رساله حقوق» ایشان نشانگر آن است که علاوه بر والدین، فرزند، همسر، همنشین، همسایه و… از خردسال و بزرگسال، استاد و شاگرد، اعضای بدن انسان وهمگی حق و حقوقی دارند که هر مسلمانی، باید هر روز در صدد رعایت آن حقوق باشد؛ چراکه اینها هر یک نعمتی از سوی خالق متعال اند و استفاده ناصحیح از آنها، علاوه بر آسیبهای دنیوی، عواقب اخروی بدی نیز به همراه خواهد داشت.

به عنوان نمونه، انسان موظف است زبان خویش را از دروغ، فحش، غیبت، تهمت، سخن چینی، اهانت، تملق و چاپلوسی و… حفظ کند و گوش را از شنیدن غیبت و هر چیزی که شنیدنش ناروا و حرام است، باز دارد و نباید اعضا و جوارح انسان در مسیر ارتکاب حرام یا تجاوز به حقوق دیگران مورد استفاده قرار گیرند.[۴]

افزون بر موارد فوق، تفکّر و تدبّر در امور، تعلیم و تعلّم، حفظ تن و حرمت اضرار به خود، نظافت و بهداشت، زینت ‌و آراستگی، حسن خلق با خانواده و جامعه، پیوند با خویشاوندان و… از جمله وظایف هر مسلمانی معرفی شده است.

بنابراین، گام نخست، شناسایی وظایف و مسئولیتهای دینی است که با مراجعه به متون و منابع اصیل اسلامی می توان به آن پی برد. علاوه بر وظایف فردی، مهم ترین وظایف اجتماعی یک مسلمان عبارتند از:

۱. ارتباط صحیح با خانواده؛

۲. ارتباط حساب شده با دوستان؛

۳. روابط معقول و منطقی با محیط (تحصیلی، شغلی و…)؛

۴. ارتباط صحیح با جامعه؛

۵. ارتباط و تعامل در راستای آموزه های دینی با سایر مردم جهان.

هر مسلمانی در قبال عمر و فرصتهایی که در اختیار دارد، مسئول است. امیرمؤمنان علیه السلام از رسول خدا (ص) نقل می کند که فرمود: «لَا تَزُولُ قَدَمَا عَبْدٍ یَوْمَ الْقِیَامَهِ حَتَّى یُسْأَلَ عَنْ أَرْبَعٍ عَنْ عُمُرِهِ فِیمَا أَفْنَاهُ وَ عَنْ شَبَابِهِ فِیمَا أَبْلَاهُ وَ عَنْ مَالِهِ مِنْ أَیْنَ اکْتَسَبَهُ وَ فِیمَا أَنْفَقَهُ وَ عَنْ حُبِّنَا أَهْلَ الْبَیْتِ؛[۵] بنده در روز قیامت گام از گام بر نمى دارد، مگر آنکه چهار چیز از او پرسیده مى شود: از عمرش که چگونه سپرى ساخته، و از جوانى اش که چگونه هدر داده، و از ثروتش که از کجا به دست آورده و چگونه خرج کرده است، و از دوستىِ ما اهل بیت».

گرچه پرداختن به ذکر وظایف فردی و اجتماعی اسلامی بسیار مشکل و از حد این نوشتار خارج است؛ اما به اختصار به چند مورد از وظایف روزانه یک مسلمان اشاره می شود:

وظایف فردی

لزوم برنامه ریزى در عمر از جمله رویکردهاى قرآن و روایات است. در سایه این اصل مهم، انسانها به اهداف خویش دست یافته و از مسیر پر فراز و نشیب زندگى به سلامت مى گذرند. اگر برای هر کاری زمان خاصی در نظر بگیریم و  آن را در همان زمان انجام دهیم، فکرمان متمرکز می شود و باعث بالا رفتن بهره ورى نیز می گردد. کسى که طرح و برنامه ندارد، یا تدبیرش نیکو نیست، زندگی اش مبهم و بهره ورى اش ناقص است.

اهمیت این مسئله در کلام امیرمؤمنان علیه السلام بیش تر هویداست که فرمود: «مَنْ سَاءَ تَدْبِیرُهُ تَعَجَّلَ تَدْمِیرُه ؛[۶] هر کسی که تدبیر او بد باشد، با سرعت زمینه نابودی او فراهم خواهد شد

از آنجا که زندگی انسان دارای ابعاد مختلفی می‌باشد و توازن و تعادل بین این ابعاد، منجر به زندگی بهنجار و توأم با پیشرفت خواهد شد، رسیدگی مفرط به هر یک از ابعاد مختلف زندگی نیز موجب غفلت از جنبه دیگر می شود. اسلام، طبق آفرینش انسان، کامل ترین برنامه را براى هدایت بشر تدوین نموده است. این برنامه ریزی دقیق که اموری همچون خانواده، تحصیل و کار، عبادت، تفریح و استراحت را شامل می شود، تمام ایام سال را در بر می گیرد. برخی از این برنامه ها روزانه، برخی هفتگی، تعدادی ماهیانه و گروهی سالیانه اند. درباره چگونگی برنامه روزانه یک مسلمان روایات زیادی به ما رسیده است که نشانگر اهمیت توجه به استفاده مناسب از عمر است.

حضرت علی علیه السلام می فرماید: «إِنَّ لِلْمُؤْمِنِ ثَلَاثَ سَاعَاتٍ فَسَاعَهٌ یُنَاجِی فِیهَا رَبَّهُ وَ سَاعَهٌ یُحَاسِبُ فِیهَا نَفْسَهُ وَ سَاعَهٌ یُخَلِّی بَیْنَ نَفْسِهِ وَ بَیْنَ لَذَّاتِهَا فِیمَا یَحِلُّ وَ یَجْمُلُ؛[۷] ساعات زندگى مؤمن سه بخش است: بخشى با پروردگارش در راز و نیاز، قسمتى با نفس خود در حساب و قسمت دیگرش بهره بردن از لذّات نیکو و حلال

امام رضا علیه السلام نیز می فرماید: «وَاجْتَهِدُوا أَنْ یَکُونَ زَمَانُکُمْ أَرْبَعَ سَاعَاتٍ سَاعَهً لِلَّهِ  لِمُنَاجَاتِهِ  وَ سَاعَهً لِأَمْرِ الْمَعَاشِ وَ سَاعَهً لِمُعَاشَرَهِ الْإِخْوَانِ الثِّقَاتِ وَ الَّذِینَ یُعَرِّفُونَکُمْ عُیُوبَکُمْ وَ یُخْلِصُونَ لَکُمْ فِی الْبَاطِنِ وَ سَاعَهً تَخْلُونَ فِیهَا لِلَذَّاتِکُمْ وَ بِهَذِهِ السَّاعَهِ تَقْدِرُونَ عَلَى الثَّلَاثِ السَّاعَات ؛[۸] کوشش کنید اوقات روز شما چهار قسمت باشد: ساعتی برای مناجات با خدا، ساعتی برای تأمین معاش، ساعتی برای معاشرت با برادران مورد اعتماد و کسانی که شما را به عیبهایتان واقف می‌سازند و در باطن نسبت به شما خلوص و دلسوزی دارند و ساعتی را نیز به لذایذ خود اختصاص دهید و با این ساعت (شادی و تفریح)، بر آن ساعتهای سه گانه قدرت می یابید

بنابراین، برنامه روزانه یک مسلمان در چند بخش خلاصه می شود:

الف) مناجات با پروردگار

دعا و مناجات یکى از بهترین وسیله هاى ارتباط معنوى با خداوند و کسب صفاى باطن و تهذیب نفس است. اگر دعاکننده بداند چه کسى را مى خواند و در برابر چه بزرگى به راز و نیاز مشغول است و چه مفاهیم بلندى در دعاهاى معروف آمده است، چنان از مناجات لذت مى برد که در عالم هیچ لذّتى را با آن برابر نمى یابد.

بدون تردید، دعاها و مناجاتهایی که از معصومان( به ما رسیده، مجموعه اى از عالی ترین درسهاست؛ چراکه آنان خدا را به خوبى شناخته اند و اوصاف او را به خوبى مى دانند و آنچه بر زبانشان در دعا و مناجات جارى شده است، پیراسته از خرافات و تعبیرات ناموزون است.

«مناجات شعبانیه»، «دعاى کمیل»، «دعای ابوحمزه ثمالی»، «مناجات پانزده‌گانه امام زین‌العابدین علیه السلام» و بسیارى از دعاها و نیایشهاى ناب که اکثراً در «مفاتیح الجنان» آمده است، حکایت از آن دارد که در اسلام به دعا؛ یعنى رابطه انسان با خدا، توجه زیادى شده است.

باید دانست که زندگى روزمره و اشتغالات فراوان، نباید انسان را از یاد خدا و قیامت غافل کند؛ چراکه اگر انسان لحظه اى از یاد و ذکر خدا غافل گردد، در دام ابلیس  گرفتار خواهد شد، لذا علاوه بر طلب عفو و بخشایش، پناه بردن به خداوند از شرّ شیطان، ارتباط مستمر با خداوند با نماز، دعا، قرآن و… از جمله وظایف هر مسلمانی است.

ب) محاسبه

در روایات اسلامى «محاسبه» مورد تأکید ویژه اى قرار گرفته است و بزرگان دین نسبت به آن پافشارى زیادى مى کنند. انسان در طول عمر خویش سرمایه هاى مهمى دارد که مشغول خرج کردن و هزینه نمودن آنهاست. محاسبه آن است که انسان مراقب باشد در مقابل هزینه کردن سرمایه عمر، چه چیزى به دست مى آورد؟ آیا سرمایه هاى باارزشى همچون عمر، عقل، مذهب، ایمان و مانند آن را خوب به کار مى گیرد؟ خداوند اهل حساب و کتاب است و با اینکه علمش پایان ندارد، براى انسان نامه عمل درست کرده و عقاید و اعمال او را مورد محاسبه قرار مى دهد. بنابراین، قبل از شروع حسابرسی الهی، لازم است که انسان، خویشتن را هر روز مورد حسابرسى قرار دهد تا ببیند از عمر خود چگونه استفاده کرده است؟

به یقین، شخصى که به محاسبه اعمال و رفتار خویش مى پردازد، سود مى برد و کسى که از محاسبه خویش غافل مى شود، زیان مى کند و خسران مى بیند.[۹] رسول خدا (ص) در یکى از وصایاى خود به ابوذر غفارى مى فرماید: «یَا أَبَا ذَرٍّ حَاسِبْ نَفْسَکَ قَبْلَ أَنْ تُحَاسَبَ فَإِنَّهُ أَهْوَنُ لِحِسَابِکَ غَداً وَ زِنْ نَفْسَکَ قَبْلَ أَنْ تُوزَنَ… َ یَا أَبَا ذَرٍّ لایَکُونُ الرَّجُلُ مِنَ الْمُتَّقِینَ حَتَّى یُحَاسِبَ نَفْسَهُ أَشَدَّ مِنْ مُحَاسَبَهِ الشَّرِیکِ شَرِیکَه؛[۱۰] اى اباذر! پیش از آنکه مورد محاسبه قرارگیرى، به حساب نفس خود رسیدگى کن؛ زیرا این کار حساب قیامت تو را آسان تر مى کند و قبل از آنکه تو را ارزیابى کنند، خود را ارزیابى کن… اى اباذر! هیچ کس از پرهیزکاران نمى شود، جز اینکه نفس خود را محاسبه کند، سخت تر از حسابرسى شریک نسبت به شریک خود

شخصى از امیرمؤمنان ۷ پرسید: چگونه انسان خود را محاسبه کند؟ حضرت فرمود: «إِذَا أَصْبَحَ ثُمَّ أَمْسَى رَجَعَ إِلَى نَفْسِهِ وَ قَالَ یَا نَفْسُ إِنَّ هَذَا یَوْمٌ مَضَى عَلَیْکِ لایَعُودُ إِلَیْکِ أَبَداً وَ اللَّهِ سَائِلُکِ عَنْهُ فِیمَا أَفْنَیْتِهِ فَمَا الَّذِی عَمِلْتِ فِیهِ أَ ذَکَرْتِ اللَّهَ أَمْ حَمِدْتِیهِ أَ قَضَیْتِ حَقَّ أَخٍ مُؤْمِنٍ أَنَفَّسْتِ عَنْهُ کُرْبَتَهُ أَ حَفِظْتِیهِ بِظَهْرِ الْغَیْبِ فِی أَهْلِهِ وَ وُلْدِهِ أَ حَفِظْتِیهِ بَعْدَ الْمَوْتِ فِی مُخَلَّفِیهِ أَ کَفَفْتِ عَنْ غِیبَهِ أَخٍ مُؤْمِنٍ بِفَضْلِ جَاهِکِ أَأَعَنْتِ مُسْلِماً مَا الَّذِی صَنَعْتِ فِیهِ فَیَذْکُرُ مَا کَانَ مِنْهُ فَإِنْ ذَکَرَ أَنَّهُ جَرَى مِنْهُ خَیْرٌ حَمِدَ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ وَ کَبَّرَهُ عَلَى تَوْفِیقِهِ وَ إِنْ ذَکَرَ مَعْصِیَهً أَوْ تَقْصِیراً اسْتَغْفَرَ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ وَ عَزَمَ عَلَى تَرْکِ مُعَاوَدَتِه ؛[۱۱] وقتى انسان شب را به روز و روز را به شب مى آورد، [شبانگاه] باید به خویش بازگردد و به خود بگوید: امروزت گذشت و دیگر باز نمى گردد و خداوند از تو درباره او پرسش خواهد کرد که این روز را چگونه سپرى کردى و چه کارى در آن انجام دادى؟ آیا خدا را یاد کردى؟ آیا حمد و سپاس او را به جاى آوردى؟ آیا حق برادر مؤمنت را ادا نمودى؟ آیا گرفتارى او را رفع کردى؟ آیا در نبودش از خانواده و فرزندان او نگهدارى کردى؟ آیا در بازماندگانش بعد از مرگ او از وی محافظت کردی؟ آیا از غیبت برادر مؤمن بازداشتی؟ آیا با مایه گذاشتن از آبرویت، دیگران را از بدگویى نسبت به برادر مؤمنت بازداشتى؟ آیا مسلمانى را یارى کردى؟ بالاخره، در این روزى که گذشت، چه کردى؟ پس تمام اعمال خود را به یاد آورد. اگر کار خیرى از او سر زده است، خدا را سپاس گوید و او را بر این توفیق، تکریم و تعظیم کند، و چنانکه در میان اعمالش به گناه و تقصیرى برخورد کرد، از خدا آمرزش بخواهد و تصمیم بگیرد که دیگر گِرد گناه نگردد

امام کاظم علیه السلام فرمود: «لَیْسَ مِنَّا مَنْ لَمْ یُحَاسِبْ نَفْسَهُ فِی کُلِّ یَوْمٍ فَإِنْ عَمِلَ خَیْراً اسْتَزَادَ اللَّهَ وَ حَمِدَ اللَّهَ عَلَیْهِ وَ إِنْ عَمِلَ شَرّاً اسْتَغْفَرَ اللَّهَ مِنْهُ وَ تَابَ إِلَیْهِ؛[۱۲] «از ما نیست کسى که هر روز از خودش حساب نکشد، پس اگر کار نیکویى کرده است، از خداوند طلب فزونی کند و خدا را بر آن حمد گوید. و اگر گناهى مرتکب شده است، از خدا آمرزش طلبد و توبه نماید

ج) لذتهای نیکو و حلال

استفاده از لذتهای حلال و تفریح، قسمتی دیگر از برنامه های روزانه فرد مسلمان را تشکیل مى دهد و از آن جهت که مایه تجدید قوا و روحیه او می شود، و او را براى فعالیت بیش تر مهیا مى سازد، اهمیت فراوانى دارد. اگرچه اسلام وظایف عبادی مسلمانان را تبیین نموده و کار و تلاش را لازمه زندگی آنان برشمرده است؛ اما از نیاز روحى انسان به تفریح و استفاده از لذتهای حلال غافل نبوده است، لذا او را به این کار فراخوانده است تا راه را براى فعالیت مجدد وى هموار سازد که او بتواند با روحیه اى مضاعف و نشاطی افزون تر به کارهایش بپردازد.

به همین دلیل، در دین مبین اسلام مسافرت، تفریح، صله ارحام و دید و بازدید دوستان و آشنایان و… تا زمانی که خارج از ضوابط اخلاقی و تعالیم اسلامی نباشد، پسندیده و مورد سفارش است. نکته مهم آنکه به خلاف کسانی که لذت را منحصر در لذایذ مادى می دانند و از لذات معنوى صرف نظر می کنند، رسیدن به لذات مادى بدون رعایت اصول معنوی ممکن نیست؛ چراکه کامجویى و لذت بى قید و شرط، رنج و اَلَم بسیارى در پى  دارد.

سالم بودن تفریح از دو جهت مورد توجه اسلام قرار گرفته است:

الف) حلیّت و سلامت تفریح، اساسى ترین شرط تفریح است که بدون توجه به آن، اگرچه ممکن است براى فرد لذتى حاصل گردد؛ ولى این لذت، دوامى نخواهد داشت و عقوبت سخت و نتایج منفى فراوانى به دنبال خواهد داشت؛ چراکه هرگونه لذت حرامی، نه تنها مشکلى را حل نمى کند؛ بلکه بر مشکلات مى افزاید. چه بسیار تفریحات ناسالمى که روح و اعصاب انسان را چنان مى کوبد که قدرت کار و فعالیت را از او مى گیرد و یا بازده کار او را به حداقل مى رساند. امیرمؤمنان علیه السلام می فرماید: «مَنْ تَلَذَّذَ بِمَعَاصِیَ اللَّهِ أَوْرَثَهُ اللَّهُ ذُلًّا؛[۱۳] کسی که با معصیت خداوند به دنبال لذت (و خوشگذرانی) باشد، خدای متعال ذلّت [و خواری] را به او عنایت می کند

ب) توجه به گذر عمر در تفریحات، نکته مهم دیگری است که نباید از آن غفلت کرد. گرچه در اسلام میهمانی و دید و بازدید از اقوام، دوستان و برادران مؤمن مورد سفارش بسیار قرار گرفته است؛ اما به غفلت گذراندن چنین زمانهایی که نه راهگشای مشکلات زندگی و کسب و کار است و نه نتیجه اى براى آخرتشان دارد، مصداق بارز خسران است و همانند یخ فروشی که سرمایه اش آب می شود، اصل سرمایه را نیز از دست می دهد.

به این فرمایش حضرت على علیه السلام توجه داشته باشیم که فرمود: «نَفَسُ الْمَرْءِ خُطَاهُ إِلَى  أَجَلِهِ؛[۱۴] نفسهاى انسان، گامهاى او به سوى مرگ است.» باور کنیم که با هر نفسى یک قدم به مرگ نزدیک مى شویم. مبادا مصداق این شعر شویم:

سرمایه زکف رفت و تجارت ننمودیم
جز حسرت و اندوه متاعى نخریدیم

خداوند در سوره عصر انسان را در حال ضرر و زیان معرفى مى کند و خسران، اشاره به کسانی است که در مقابل صرف سرمایه عمرشان، هیچ چیز عایدشان نمى گردد.[۱۵]

ج) یکی از مسائلی که در تمامی ساعات زندگی انسان مسلمان توجه خاص و ویژه ای می طلبد، رعایت حقوق دیگران است. هیچ انسانی حق ندارد لذت و شادی خود را با اذیت و آزار دیگران همراه سازد. کم نیستند کسانی که پس از مراسم ازدواج، شادی خویش را با بوق زدنهای ممتد و حرکت ماشینها ابراز می کنند و در این میان به واسطه راه بندانها و بوق زدنها، به خصوص در ساعات پایانی شب، دیگران را مورد اذیت قرار می دهند.

بسیارند کسانی که با بلند کردن صدای بلندگوهای ماشین، لذت خویش را با اذیت و آزار مردم همراه می کنند که به یقین چنین کاری از انسان مسلمان پسندیده نیست. رسول خدا (ص) می فرماید: «اَلَا أُنَبِّئُکُمْ بِالْمُسْلِمِ مَنْ سَلِمَ الْمُسْلِمُونَ مِنْ لِسَانِهِ وَ یَدِه؛[۱۶] آیا شما را (از ویژگیها و خصوصیات) مسلمان خبر ندهم؟ (مسلمان) کسی است که مسلمانان از زبان و دست او در امان باشند

د) بد نیست بدانیم که تفریح نیز می تواند دارای ثواب و پاداش باشد، به شرط آنکه با نیّت تجدید قوا براى ادامه کار و عبادت انجام گیرد. امیرالمؤمنین علیه السلام در فرازهای پایانی دعای کمیل عرضه می دارد: «قَوِّ عَلی خِدمَتِکَ جَوارِحی؛ (خدایا!) برای خدمت به خودت اعضا و جوارح مرا قوت و نشاط ده

هـ) تیراندازى، شنا، اسب سوارى، مسافرت، دیدار با دوستان و… از جمله تفریحات سالم و مؤثر در تجدید روحیه و آماده شدن براى فعالیت مجددند که دین مبین اسلام بر آنها تأکید کرده است.

پس مسلمان، ضمن استفاده شایسته از لذتهای نیکو و حلال، از هرگونه لذتی که به لهو و لعب بیانجامد، دوری می کند و به این دستور قرآن پایبند است که: ]وَ إِذَا سَمِعُوا اللَّغْوَ أَعْرَضُوا عَنْهُ وَ قَالُوا لَنَآ أَعْمَالُنَا وَ لَکُمْ أَعْمَالُکُمْ سَلَامٌ عَلَیْکُمْ لَانَبْتَغِى الْجَاهِلِینَ[ ؛[۱۷] «و (مؤمنان) هرگاه سخنان لغو و بیهوده بشنوند، از آن روى مى گردانند و مى گویند: اعمال ما از آنِ ماست و اعمال شما از آنِ خودتان، سلام (وداع و خداحافظى) بر شما! ما خواهان جاهلان نیستیم

د) کار و کوشش

در اهمیت کار و تلاش برای تأمین نیازهای اقتصادیِ خود و خانواده همین بس که به عنوان یکی از اصلی ترین برنامه های انسان مسلمان و بالاترین عبادتها معرفی شده است. امام رضا علیه السلام می فرماید: «الَّذِی یَطْلُبُ مِنْ فَضْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مَا یَکُفُّ بِهِ عِیَالَهُ أَعْظَمُ أَجْراً مِنَ الْمُجَاهِدِ فِی سَبِیلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ؛[۱۸] کسی که برای تأمین زندگی خانواده اش در طلب فضل (و روزی) خدای عزوجل بر می آید، اجرش از مجاهدِ در راه خدا بیش تر است

کار و کوشش، انسان را از خستگی و فرسودگی باز می دارد و مانع نفوذ شیطان و گسترش گناه مى شود. بنابراین، انسان مسلمان، بدون نیاز اقتصادی نیز موظف به کار و تلاش است. ابن عباس مى گوید: «هرگاه پیامبر اکرم (ص) شخصى را مشاهده مى کرد که از او خوشش مى آمد، مى پرسید: آیا این مرد شغل و حرفه اى دارد؟ و اگر پاسخ منفى مى شنید، مى فرمود: از چشمم افتاد!»[19] به همین خاطر، وقتی حضرت موسی علیه السلام به خدای عزوجل عرضه می دارد: پروردگارا! کدام بنده ات را بیش تر دشمن می دارى؟ خدا می فرماید: «جِیفَهٌ بِاللَّیْلِ بَطَّالٌ بِالنَّهَارِ؛[۲۰] کسی که شب همانند مردار بخوابد و روز را به بطالت بگذراند

در اسلام بازنشستگی به معنای بی کاری و وقت گذرانی جایگاهی ندارد. بر اساس چنین بینشی است که انسان مسلمان، ولو از حقوق و مزایایی همچون بازنشستگی و… استفاده می کند؛ اما پرخوابی و بیکاری را از خود دور می سازد و تا زمانی که سلامتی و توانایی دارد، کار می کند و اگر به درآمد آن کار نیاز نداشته باشد، آن را به عنوان انفاق و اندوخته ای ماندگار در اختیار نیازمندان قرار می دهد. به همین خاطر امیرمؤمنان علیه السلام روزهای بسیاری چاه می کَند و پس از رسیدن به آب، آن را وقف می نمود.[۲۱]

در تعالیم اسلامی بر کار و تلاش و کسب درآمد حلال سفارش شده است، نه هر نوع کاری؛ بنابراین، هیچ مسلمانی نمی تواند به بهانه عدم دسترسی به کار مناسب، بی کار باشد و یا به دلیل نبود کار مطابق با علاقه خود، عمرش را به بطالت بگذراند و یا به کارهای پست و حرام تن دهد

یعنی پاداشهای فوق العاده کار و تلاش، زمانی است که این عبادت الهی با کسب حرام همراه نباشد؛ چراکه خدای متعال تنها کار و تلاشی را عبادت می داند که خالی از هرگونه حرامی باشد. انسانی که زندگی خویش را با مال حرام همراه ساخته و مال حرام با گوشت و پوست او عجین شده است، نمی تواند انتظار قبولی عبادت داشته باشد. عدم آگاهی به احکام معاملات،[۲۲] غش در معامله، کم فروشی،[۲۳] خرید و فروش چیزی که منافع معمولی آن حرام باشد،[۲۴] دروغ،[۲۵] رشوه،[۲۶] ربا،[۲۷] عدم توجه به مال یتیم،[۲۸] عدم پرداخت حق الله مثل خمس[۲۹] و زکات[۳۰] و… از جمله مواردی هستند که زندگی انسان را با حرام در آمیخته، موجب رد عبادات وی می شوند.

رسول خدا (ص) در آخرین خطبه ای که ایراد نمود، فرمود: «مَنِ اکْتَسَبَ مَالًا حَرَاماً لَمْ یَقْبَلِ اللَّهُ مِنْهُ صَدَقَهً وَ لَا عِتْقاً وَ لَا حَجَّاً وَ لَا اعْتِمَاراً وَ کَتَبَ اللَّهُ لَهُ بِعَدَدِ أَجْزَاءِ ذَلِکَ أَوْزَاراً وَ مَا بَقِیَ مِنْهُ بَعْدَ مَوْتِهِ کَانَ زَادَهُ إِلَى النَّارِ؛ هر کس مال حرامی کسب نماید، خدا نه صدقه او را مى پذیرد و نه بنده آزاد کردن و نه حج و عمره گزاردن او را قبول می نماید، و به اندازه پاداش این اعمال براى او گناهانى سنگین مى نویسد و آنچه از وى پس از مرگش بر جاى ماند، توشه راه جهنّم او خواهد بود

هـ) عبادت

عبادت، در لغت به معنای افتادگی و ذلّت است[۳۱] – به همین دلیل، برای غیر خدا پسندیده نیست – و در اصطلاح، مراقبت بر افعال و اوامری است که خدا فرمان داده.[۳۲] بنابراین، عبادت، اظهار بندگی و نیاز در پیشگاه خدای متعال و بیان خواستها و تقاضای تکامل از درگاهش و تقدیس ذات مقدس اوست.

از منظر قرآن کریم، هدف آفـریـنش انسان، عبادت و بندگی است تا بدین وسیله در مسیر صـراط مـسـتقیم گام بردارد و اگر در غیر این مسیر حرکت کند، در مسیر شیطان و در نهایت، در قعر جهنم خواهد بود.[۳۳] در این مجال، توجه به چند نکته حائز اهمیت است:

یکم: از دیدگاه دین مبین اسلام، عبادت بر دو قسم است:

۱. عبادت به معناى خاص؛ که بدون قصد قربت صحیح نیست، مانند غسل، وضو، نماز، روزه، حج، خمس، و مانند آن.

۲. عبادت به معناى عام؛ که بدون قصد قربت نیز صحیح است؛ اما دست یافتن به ثواب و پاداش آن مشروط به قصد قربت است.[۳۴]

عبادات نوع اول، بیش تر زمان بندی خاص دارد و مانند نمازهای واجب، انجام آن قبل و یا بعد از آن زمان موجب بطلان عمل می‌شود.

اما عبادات نوع دوم، گرچه انجام بسیاری از آنها زمان بندی خاصی ندارد؛ اما انسان مسلمان بر انجام آنها اصرار دارد و هر یک را بر اساس اولویت و اهمیت انجام می دهد. به دیگر سخن، انجام کارهایی همچون تلاوت قرآن،[۳۵] حضور در مسجد،[۳۶] کار و طلب روزی حلال،[۳۷] دعا،[۳۸] ذکر،[۳۹] استغفار،[۴۰] ترک گناه،[۴۱] تحمل بیمارى،[۴۲] نگاه به صورت والدین،[۴۳] پاکدامنى،[۴۴] اخلاق نیک،[۴۵] دانش آموزى،[۴۶] ارتباط با علماء[۴۷] و… به عنوان عبادت معرفی شده اند و انسان مسلمان بر انجام هر یک در طی روز یا چند روز یکبار (بر اساس اولویت) مبادرت می ورزد.

در ادامه مقاله به وظایف اجتماعی یک فرد مسلمان پرداخته می شود.

ادامه دارد… .

__________________________________

[۱]. امیرمؤمنان(ع) درباره چنین افرادی می‌فرماید: «فَمَا خُلِقْتُ لِیَشْغَلَنِی أَکْلُ الطَّیِّبَاتِ کَالْبَهِیمَهِ الْمَرْبُوطَهِ هَمُّهَا عَلَفُهَا أَوِ الْمُرْسَلَهِ شُغُلُهَا تَقَمُّمُهَا تَکْتَرِشُ مِنْ أَعْلَافِهَا وَ تَلْهُو عَمَّا یُرَادُ بِهَا؛ آفریده نشده‏ام که غذاهای لذیذ و پاکیزه مرا سرگرم سازد، چونان حیوانِ پروارى که تمام همت او علف و یا چون حیوانِ رها شده که شغلش چریدن و پر کردن شکم بوده و از آینده بی‏خبر است.» نهج البلاغه، سید رضی، نشر شریف رضی، قم، ۱۴۰۹ ق، نامه ۴۵.

[۲]. رساله‏های توضیح المسائل مراجع تقلید به برخی از این واجبات و محرمات اشاره دارند و برخی دیگر نیز در کتب اخلاقی قابل دسترسی هستند.

[۳]. «إِنِّی قَدْ تَرَکْتُ فِیکُمْ أَمْرَیْنِ لَنْ تَضِلُّوا بَعْدِی مَا إِنْ تَمَسَّکْتُمْ بِهِمَا: کِتَابَ اللَّهِ، وَ عِتْرَتِی أَهْلَ بَیْتِی؛ فَإِنَّ اللَّطِیفَ الْخَبِیرَ قَدْ عَهِدَ إِلَیَّ أَنَّهُمَا لَنْ یَفْتَرِقَا حَتّى‏ یَرِدَا عَلَیَّ الْحَوْضَ کَهَاتَیْن‏؛ همانا من دو چیز برای شما به جای می‏گذارم که اگر بعد از من به این دو «کتاب خدا» و «اهل بیتم» تسمک جویید، هرگز گمراه نخواهید شد. خداوند با من عهد بسته است که این دو همانند این دو انگشت از یکدیگر جدا نشوند تا در کنار حوض کوثر بر من وارد شوند.» الکافی، محمد بن ‏یعقوب کلینى، دارالکتب الإسلامیه، تهران، ۱۳۶۵ ش، ج‏2، ص ۴۱۵.

[۴]. ر.ک: سیری در رساله حقوق امام سجاد(ع)، سید محمدیثربی، انتشارات فرهنگ آفتاب، قم، چاپ دوم، ۱۳۸۳ش.

[۵]. خصال، شیخ صدوق، انتشارات جامعه مدرسین، قم، دوم، ۱۴۰۳ ق، ج ‏1، ص ۲۵۳.

[۶]. تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، عبد الواحد تمیمی آمدی، مؤسسه آل البیت(، قم، ص ۳۵۴.

[۷]. تحف العقول، حسن بن علی بن شُعبه حرانى، انتشارات جامعه مدرسین، قم، چاپ دوم،  1404ق، ص ۲۰۳.

[۸]. بحار الأنوار، محمدباقر مجلسی، مؤسسه الوفاء، بیروت، ۱۴۰۴ق، ج ‏75، ص ۳۴۶؛ مستدرک الوسائل، میرزا حسین نورى طبرسی، مؤسسه آل البیت‏(، قم، چاپ اول، ج ‏13، ص۵۰.

[۹]. برگرفته از ۱۱۰ سرمشق از سخنان حضرت على(ع)، ناصر مکارم شیرازی، گردآوری ابوالقاسم علیان نژادی، مدرسه امیرالمؤمنین(ع)، قم، چاپ چهارم، ۱۳۸۹ش، ص ۱۲۳ – ۱۲۴.

[۱۰]. مکارم الأخلاق، حسن بن فضل طبرسى، انتشارات شریف رضى، قم، چاپ چهارم، ۱۴۱۲ق، ص ۴۶۵؛ امالی، محمدبن ‏حسن طوسی (شیخ طوسى)، انتشارات دارالثقافه، قم،۱۴۱۴ ق، ص۵۳۴.

[۱۱]. تفسیر منسوب به امام حسن عسکرى(ع)، انتشارات مدرسه امام مهدى(عج)، قم، ۱۴۰۹ ق، ص ۳۸؛ تأویل الآیات الظاهره، سید شرف‏الدین حسینى استرآبادى، ص ۲۸.

[۱۲]. اختصاص، محمد بن نعمان(شیخ مفید)، انتشارات کنگره جهانى شیخ مفید، قم، ۱۴۱۳ق، ص ۲۴۳.

[۱۳]. تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، ص ۱۸۶.

[۱۴]. نهج البلاغه، سید رضی، حکمت ۷۴.

[۱۵]. والاترین بندگان، ناصر مکارم شیرازی، ص ۲۱۹.

[۱۶]. محاسن، احمد بن خالد برقى، دارالکتب الإسلامیه، قم،۱۳۷۱ ق، ج ‏1، ص ۲۸۵.

[۱۷]. قصص / ۵۵.

[۱۸]. الکافی، ج ‏5، ص ۸۸.

[۱۹]. جامع الأخبار، تاج الدین شعیرى، انتشارات رضى، قم، دوم، ۱۳۶۳ق، ص ۱۳۹.

[۲۰]. قصص الأنبیاء، قطب الدین راوندى، تحقیق: غلامرضا عرفانیان یزدى، مرکز پژوهشهاى اسلامى‏، مشهد، اول، ۱۴۰۹ق، ص ۱۶۳؛ بحار الأنوار، ج ‏73، ص ۱۸۰.

[۲۱]. الغارات، ابراهیم بن محمد بن سعید بن هلال‏ ثقفى، تصحیح: جلال الدین‏ محدث، انجمن آثار ملى‏، تهران، اول، ۱۳۹۵ق‏، ج ‏2، ص ۷۰۱؛ مستدرک الوسائل، ج ‏14، ص ۶۲.

[۲۲]. المقنعه، ابراهیم بن محمد بن سعید بن هلال ‏ثقفى، تحقیق: جلال الدین‏ محدث، انجمن آثار ملى‏، تهران، اول، ۱۳۹۵ق، ص ۵۹۱.

[۲۳]. مطففین / ۱- ۴.

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ آذر ۹۸ ، ۲۲:۳۸
ابراهیم خندان

شناخت نفاق و منافقین

بسم الله الرحمن الرحیم

وَ عَنْ رسول الله صلی الله علیه و آله: قَالَ عَلَامَةُ الْمُنَافِقِ ثَلَاثٌ إِذَا حَدَّثَ کَذَبَ وَ إِذَا وَعَدَ أَخْلَفَ وَ إِذَا ائْتُمِنَ خَانَ

مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل؛ ج‌14، ص: 13

«نفاق» در لغت راه زیرزمینی و پنهانی است به همین جهت در زبان عرب به تونل، نَفَق می گویند، یعنی راهی که پنهان است و ورودی و خروجی دارد. از این رو به یربوع موش صحرایی که در زیر زمین کانال می زند و از یک در وارد می شود و چنانچه خطری او را تهدید کرد از در دیگر که معمولاً نامرئی است فرار می کند نافقاء می گویند.منافق از آن جهت که به نام اسلام وارد امت اسلامی می شود و در مواقع لزوم خود را از اسلام و مسلمانان بیگانه می سازد و از اسلام خارج می شود به این نام نامیده شده است و این که قرآن «منافق» را فاسق نامیده است با عنایت به همین نکته ای است که به آن اشارت شد.

تعبیر قرآن این است که: «انّ المنافقین هم الفاسقون؛ به درستی که منافقان همان فاسقان هستند.» سوره توبه، آیه 67.

فسق در لغت به معنای خروج رُطَب از پوست است، کسی که از چهارچوب آداب شریعت خارج شود گرچه اعتقاد به آن هم داشته باشد در فرهنگ قرآن به عنوان فاسق شناخته می شود بنابراین منافق و فاسق در یک چیز مشترکند و آن خارج شدن از پوسته دین و آداب شریعت است. البته فرق آن دو نیز در این است که در یک تصویر کلّی در رابطه با دین چهارگونه چهره را می توان ترسیم کرد:

1 مؤمن آن که اعتقاد به دین دارد و باور او بارور به عمل است.

2 کافر آن که از آغاز با دین و دینداری می ستیزد و حقیقت را می پوشاند.

3 منافق کسیکه در ظاهر به دین و دینداری جلوه می کند ولی در باطن اعتقادی به دین و دستورات آن ندارد.

4 فاسق و آن کسی است که از لحاظ اعتقادی عقاید دین را باور دارد ولیکن در مرحله عمل، پایبندی شایسته ای به دستورات دینی از خود نشان نمی دهد و در عمل خارج از دین حرکت می کند. 

 

المنافقون و المنافقات, بعضهم من بعض, یإمرون بالمنکر وینهون عن المعروف و یقبضون ایدیهم نسوا الله فنسیهم ان المنافقین هم الفاسقون

توبه/ 67

از جمله کلماتی که در قرآن زیاد به چشم می خورد, کلمه ((منافق)) با صیغه های متفاوت مثل منافقون و منافقات و نیز کلمه ((نفاق)) (فاعقبهم نفاقا فی قلوبهم ـ توبه / 77) یا کلمه ((نافقوا)) باز به همین معناست.

در قرآن بر خلاف کتب آسمانی دیگر, در مقابل مومنین و منافقین دو دسته قرار دارند; دسته ای که گاهی آن ها را کافران و یا مشرکان می نامند, و دسته دیگری که آن ها را منافقان می نامند. مثلا می فرماید: ((یاایها النبی اتق الله و لا تطع الکافرین و المنافقین)) ـ احزاب / 1. یعنی پیشنهادهای کافران و منافقان را نپذیر و اطاعت نکن. و یا می فرماید: ((لیعذب الله المنافقین والمنافقات والمشرکین و المشرکات)) ـ فتح / 6, بنابراین قرآن در همه جا حساب آن ها را از حساب کافران و یا مشرکان جدا می کند یا در جای دیگر می فرماید: ((ان المنافقین فی الدرک الاسفل من النار)) ـ نسإ 145, یعنی منافقان در پایین ترین و سخت ترین طبقات جهنم خواهند بود. پس معلوم می شود منافقان از نظر قرآن از آن طبقه ای که آن ها را کافران می نامند وضع بدتری دارند. از طرف دیگر قرآن منافقین را همانند مومنین, به صورت یک دسته متشکل و همفکر که میان آن ها همبستگی وجود دارد می بیند. قرآن دراین باره می فرماید: ((المومنین و المومنات بعضهم اولیإ بعض یإمرون بالمعروف وینهون عن المنکر...)) مردان مومن و زنان مومنه حامیان یکدیگر هستند. وابسته و پیوند خورده به یکدیگر هستند. امر به معروف و نهی از منکر می کنند. در مقابل منافقان را ذکر می کند. برای منافقان هم همبستگی قائل است. مفسرین قرآن دراین باره چنین می گویند : این ها آنچنان به یکدیگر وابسته و پیوسته هستند که ((یکی)) هستند. نقشه و عملشان درست, ضد عمل مومنین است. موقع کار و عمل که می شود عقب نشینی می کنند, از داخل به جامعه اسلامی صدمه و ضربه می زنند.

سپس استاد مطهری این گونه وارد بحث اصلی می شوند که: بحث ما این است که اصلا ((نفاق)) چه لغتی است؟ تعریف نفاق و ماهیتش چیست؟ بعد بحثی درباره خطر نفاق داریم یعنی وقتی خطر نفاق را شناختیم, باید بدانیم که در مواجهه با این خطر چه وظیفه ای داریم؟ مسإله دیگر راجع به عامل نفاق در پدید آوردن فاجعه کربلاست؟

اما لغت نفاق. واژه ((نفق)) در قرآن این چنین آمده است: ((ان تبتغی نفقا فی الارض او سلما فی السمإ ـ انعام 35. از این جا ما می توانیم ریشه لغت را پیدا کنیم لغویین می گویند نفق یعنی راه. البته راه های مخفی و پنهانی. در لغت هم وقتی که ما راجع به ((منافق)) نگاه می کنیم که منافق را چرا منافق می گویند؟ می بینیم که گفته اند برای اینکه منافق دو راه و دو درب برای خودش قرار می دهد; یک درب ورودی که بواسطه آن درب, وارد می شود به اسلام, و یک درب خروجی که باید فرض کنیم در پنهانی است; از یک درب وارد می شود و از درب دیگر خارج می شود. از این جا تعریف مومن و کافر و منافق مشخص می شود. مومن کسی است که واقعا از عمق جان خودش به حقیقت اسلام ایمان دارد و اقرار و اعتراف هم دارد. اما کافر کسی است که در ظاهر مخالف است; در باطن هم مخالف است, می گوید من هم خدا را قبول ندارم و هم پیغمبر را و هم قرآن را. ظاهرش همان را می گوید که باطنش می گوید و باطنش همان را می گوید که ظاهرش می گوید و اما منافق قبول ندارد اما تظاهر به خداپرستی و احترام به پیغمبر می کند.

بنابراین نفاق یعنی کفر در زیر پرده, منافق یعنی کافری که کفر خودش را در پشت پرده مخفی نگه داشته است. و لذا خظر منافق و نفاق, بزرگ است. پیغمبر هم می گوید: ((من از کس دیگری حتی از مشرکان و کافران بر امت خودم بیم ندارم ولی از منافقان, از مسلمانانی که متظاهر به اسلامند ولی مدلس و ریاکار و متظاهر هستند و باطن و عمق دلشان به اسلام ایمان نیاورده است, من از این ها بر دین خودم می ترسم)). بنابراین نفاق برای بشر یک مسإله عجیبی است.

یک چیزی که می شود آن را از مختصات انسان شمرد که موجودات دیگر ندارند یا لااقل مثل انسان ندارند و اگر دارند یک درجه بسیار ضعیفی دارند, نفاق است. حیوانات این گونه هستند که هر چه در درونشان هست همان در ظاهر و بدنشان تظاهر می کند.

البته این قدرت برای انسان کمال است که انسان بتواند برروی منویات خودش یک پرده بکشد چون همیشه پرده کشیدن اغفال دیگران و نفاق نیست. بعنوان مثال : ما در فارسی می گوییم که فلانی صورت خودش را با سیلی سرخ نگه می دارد و یا بعضی از مردم آبرودار هستند یعنی مالی در بساط ندارند ولی نمی خواهند مردم بفهمند که ندارند. می خواهد رازش را کسی نفهمد. او در این جا وظیفه ای ندارد که رازش را مردم بفهمند تا مثلا اگر مخفی بکند خیانتی به مردم باشد. قرآن هم چنین صفتی را تمجید می کند.

در هر صورت خطر نفاق از خطر کفر بیشتر و افزونتر است. برای اینکه منافق تظاهر به اسلام می کند ولی در زیر پرده, کفر را پنهان می کند, حال تا این پرده دریده بشود و آن چهره کریه کفر ظاهر شود چقدر نفوس فریب خورده گمراه شوند خدا می داند.

در ادامه بحث, شیهد مطهری وارد ابزار منافقین می شود و بحث را اینگونه ادامه می دهند:

ابزار منافق چیست؟ نمی شود منافق را در دنیا از میان برد. باز اینجاست که ما می بینیم پیغمبر اکرم از آن طرف راجع به خطر نفاق شدیدا اظهار نگرانی می کند, از طرف دیگر راجع به اینکه امتش جاهل باشند, تجزیه و تحلیل نداشته باشند, و در مسایل غور نکنند اظهار نگرانی می کند, تا اینکه در جایی می فرماید:

((من از فقر و نداشتن ثروت بر امتم نگران نیستم یعنی ثروت, امت من را از پا در نمیآورد, آن چیزی که از آن نگران هستم فقر معنوی و فکری و فقر اندیشه است)) اگر غنای اندیشه باشد ثروت هم میآید.

حالا اگر دو خطر با هم پیدا بشود یعنی از یک طرف منافق ها, بی دین های متظاهر زیرک, متظاهرها و ریاکارها و مدلس ها پیدا بشوند و از طرف دیگر مردم, جاهل و نادان باشند, آن ها این ها را ابزار خودشان قرار می دهند.

فاجعه کربلا را همین دو عامل بوجود آورد. تاریخ می نویسد وقتی که مسلم آمد در کوفه, در جمع مردم نامه امام حسین(ع) را خواند, مردم گفتند آیا این سخنان از آقاست؟ و سپس, هایهای گریستند و اشک ریختند و در عین حال منافقین از همین مردم لشگری علیه امام حسین(ع) به وجود آوردند. این عبرت تاریخ است.

یک عده قلیل منافق توانستند از توده ای مسلمان ولی جاهل و احمق لشگری انبوه علیه فرزند پیغمبر به وجود بیاورند. شما جمله هایی که این ها گفتند را ببینید تمام آن ها عوام فریبی است. تا آنجایی که امام حسین(ع) در روز عاشورا می فرماید: شما ما را دعوت کردید و ما هم آمدیم. آتشی که ما آن را برای دشمنان شما برافروختیم, شما این آتش را علیه خود ما به کار بردید. شمشیری که ما به دست شما دادیم با همان شمشیر می خواهید ما را بکشید, مرا با شمشیر اسلام دارید می کشید؟ واقعا وقتی که انسان به این چیزها تإمل و دقت می کند می بیند که این ها از آن زخم های ظاهری که بر بدن مقدس اباعبدالله(ع) وارد می کردند بالاتر و ناراحت کننده تر بود.

در قضیه روز عاشورا همه می دانید که عده ای از اصحاب و همه اهل بیت و خود امام حسین(ع) بعدازظهر شهید شدند. مکرر شنیده اید یکی از اصحاب میآید عرض می کند: آقا ظهر است و ما مایلیم که با شما نماز بخوانیم, چقدر امام خوشحال می شوند. آن وقت دشمن می گوید: فایده این نماز چیست؟ نماز شما که قبول نیست. چه نماز بخوانید, چه نخوانید شما به هر حال جهنمی هستید. به هر حال آن ها نماز می خواندند که خیلی سوز داشت! نماز خوف خواندند, یعنی نماز جنگ, نه نماز از روی ترس. نماز جنگ را اصطلاحا ((نماز خوف)) می گویند. امام(ع) یک رکعت که می خواند باید صبر می کرد, ممکن بود گاهی یک ساعت هم طول بکشد, نصف مإمومین می روند در مقابل دشمن می ایستند, نصف دیگر نماز می خوانند. آن نصفی که نماز می خواندند بعد از یک رکعت, امام زود رکعت دوم را می خواندند. امام صبر می کند تا آن ها بروند و سنگر دوستان خودشان بگیرند و دوستان بیایند و نماز بخواندند. در همان حالی که آقا نماز می خواند آن ها تیراندازی می کردند و دو یا سه نفر از اصحاب بدن خودشان را در مقابل تیرها قرار می دادند. این دو رکعت نماز که تمام شد یکی از این ها به حال احتضار افتاد. وقتی آقا آمد به بالینش یک جمله بیشتر نگفت. گفت: ((إوفیت)) یعنی آیا من وفا کردم؟ یکی از مورخین نوشته است که راستی آن نماز روز عاشورا چه نمازی بود! آن نماز نبود, یک معراج بود, یک الله اکبرشان و یک سبحان الله شان, یک رکوعشان, یک ایاک نعبد و ایاک نستعین شان به یک دنیا نماز خواندن ارزش داشت.

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ آذر ۹۸ ، ۲۲:۱۹
ابراهیم خندان

بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِیمِ

ابو‌حمزۀ ‌ثمالی از امام باقر«سلام‌الله‌علیه» نقل می‌کند که آن حضرت از زبان پدر بزرگوارشان، امام سجاد«سلام‌الله‌علیه» می‌فرمایند: «أَرْبَعٌ مَنْ‏ کُنَ‏ فِیهِ‏ کَمَلَ‏ إِیمَانُهُ، وَ مُحِّصَتْ عَنْهُ ذُنُوبُهُ، وَ لَقِیَ رَبَّهُ وَ هُوَ عَنْهُ رَاضٍ: مَنْ وَفَى لِلَّهِ بِمَا جَعَلَ عَلَى نَفْسِهِ لِلنَّاسِ، وَ صَدَقَ لِسَانُهُ مَعَ النَّاسِ، وَ اسْتَحْیَا مِنْ کُلِّ قَبِیحٍ عِنْدَ اللَّهِ وَ عِنْدَ النَّاسِ، وَ حَسُنَ خُلُقُهُ مَعَ أَهْلِهِ

چهار چیز است که اگر در هر کس باشد، ایمانش کامل شده، گناهانش از او دور می‌گردد و پروردگارش را در حالی ملاقات می‌کند که از او راضی است. آن چهار چیز عبارتند از: به آنچه برای مردم بر عهده گرفته، براى خدا وفا کند؛ با مردم راست گفتار باشد؛ از هر عملى که نزد خدا و مردم زشت است حیا کند؛ و با اهلش خوش‌ رفتار و خوش خلق باشد. ( امالی للطوسی، ص 73)

روابط بین افراد در اجتماع همواره بر مقررات و قواعدى استوار است که جامعه بآنها بنظر احترام مینگرد.

آن مقررات و قواعد، مولود عوامل عدیدۀ اجتماعى است که بسیارى از آنها در ادوار متمادى مورد عمل قرار گرفته و در اثر تکرار عمل، افراد به آن انس پیدا نموده و رعایت احترام آن را لازم میدانند.

درجۀ احترامى که جامعه بهر یک از مقررات و قواعد اجتماعى میگذارد متناسب با قوۀ تأثیر عاملى میباشد که موجب پیدایش آن شده است.

مولود عوامل اجتماعى مزبور بر سه دسته‌اند: عادات، مذهب و اخلاق.

مقررات هر یک از آنها داراى کیفر و جزائى است متناسب با عاملى که موجب پیدایش آن شده که در صورت تخلف افراد از آن مقررات، دچار کیفر مزبور میگردند چنانکه مقررات عادات و اخلاق داراى جزاء وجدانى است که تخلف از آن احساسات افراد جامعه را بر علیه متخلف بر مى‌انگیزد و مقررات مذهبى داراى جزاء دنیوى و اخروى است که در حکومت‌هاى مذهبى جزاى دنیوى آن اجرا میشود و در جامعه‌هاى سیاسى کنونى در اثر نبودن اقتدارات دینى متروک مانده است و پیروان مذاهب براهنمائى روح ایمان و بیم از مجازات اخروى رعایت آن مقررات را مینمایند

در جامعه‌هاى سیاسى بمنظور برقرارى نظم اجتماعى مقرراتى وضع میشود و براى متخلفین از آن جزاء کیفرى یا مدنى معین میگردد و بکمک حکومت‌هاى خود، آن را اجرا میکنند. اینگونه قوانین سرچشمۀ خود را عمومات از عادات و اخلاق و مذهب میگیرند و تأثیر آنها در قوانین موضوعه حتمى میباشد و مقننین هر چه بخواهند خود را از تأثیر آنها دور دارند موفق نمیشوند، زیرا مقننین خود تربیت شده دامان عوامل محیط هستند و افکارشان خواه ناخواه تحت تأثیر واقع شده و بآنها خو گرفته است.

در مواردى بسیارى عوامل اجتماعى دیگرى مانند عوامل اقتصادى، بهداشتى، سیاسى، تجارى و بالاخره احتیاجات موجب وضع قوانین میگردد. در تمامى موارد نظریات علمى حقوقى راهنماى مقننین میباشد و تأثیر آنگاه چندان است که مقننین را از رعایت اصول مسلمه اجتماعى بازمى‌دارد. قوانین مصوبه بصورت مجموعه‌هائى در آمده و در دسترس افراد گذارده میشود تا طبق آن قوانین عمل کنند و دادرسان در مورد بروز اختلاف بین افراد طبق آن، دعاوى را حل و فصل بنمایند.

ادامه دارد.........................

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ آذر ۹۸ ، ۲۱:۱۹
ابراهیم خندان

شرح اصول استنباط ؛ ج‏1 ؛ ص125

شرح اصول استنباط، ج‏1، ص: 125

4- [مبحث چهارم‏] مسئله ضد

مسئله چهارم از مسائل باب اوامر مسئله معروفه ضد است موضوع بحث اینست که آیا امر به شیئى مقتضى نهى‏ از ضد هست یا نه؟ و قبل از ورود در بحث چند نکته را تذکر مى‏دهیم:

نکته اول: مراد از ضد عبارتست از ضد مأموربه و آن بر دو قسم است:

1- ضد خاص که به خصوص افعال وجوداى اطلاق مى‏شود که با مأمور به ضدیت داشته و قابل جمع نیستند همانند صلوة و نوم و تجارت و ... نسبت به ازاله نجاست از مسجد که فرضا مسجد آلوده به نجاست شده و امر ازل النجاسة عن المسجد بر دوش ما آمده و ازاله نجاست با اشتغال به نماز یا خواب و ... قابل جمع نیستند و ضمنا نماز- خواب و ... از افعال وجودیه هستند پس ضد خاص مطلق اضداد وجودیه را گویند از هر مقوله‏اى که باشند چه ضد خاص عبادى کالصلوة و یا توصلى کالتجارة و النوم و ...

2- ضد عام و آن عبارتست از ترک مأموربه که اعم است از اینکه همراه با اشتغال به فعلى از افعال وجودیه باشد یا مجرّد الترک باشد بدون اشتغال به هیچ کارى پس ترک از اله اعم است از افعال وجودیه و لذا نامش ضد عام است.

نکته دوّم: نواهى در تقسیمى دو قسم مى‏شوند.

1- نهى استقلالى از قبیل‏ لا یَغْتَبْ بَعْضُکُمْ بَعْضاً، لا یَسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ، لا تَقْرَبُوا الزِّنى‏ و ... که مستقلا به لسان نهى آمده.

2- نواهى تبعیه که به تبع امر به شیئى یک نهى از ضدى درست مى‏شود و نهى مورد بحث ما یک نهى تبعى است نه استقلالى.

نکته سوم: در موارد امر به شیئى یک نهى عقلى نسبت به ضد داریم و آن‏

شرح اصول استنباط، ج‏1، ص: 126

اینکه عقل مى‏گوید مادامیکه درصدد امتثال مأمور به هستى باید کلیه اضداد آن را اعم از ضد عام و خاص ترک کنى تا بتوانى مأموربه را امتثال کنى و یک نهى شرعى مطرح است و آن اینکه علاوه بر حکم عقلى به لابدیت ترک ضد از سوى شارع بما هو شارع یک نهى مولوى نسبت به اضداد ماموربه وارد شده باشد حال وجود نهى تبعى عقلى جاى تردید نیست و انما الکلام در یک نهى تبعى شرعى است که آیا داریم یا خیر؟

نکته چهارم: بر فرض که چنین اقتضا و دلالتى باشد آیا از نوع دلالت لفظیه وضعیه است؟ یا از نوع عقلیه و به حکم ملازمه عقلیه است؟ و بر فرض که بدلالت لفظیه باشد آیا بالمطابقه است؟ یا بالتضمن؟ یا بالالتزام؟

مشهور متقدمین دلالت لفظیه را قائل بودند و مشهور متأخرین از طریق ملازمه وارد شده‏اند و در حقیقت هردو مورد بحث است حال با عنایت به نکات مذکور بحث در اینست که آیا امر به شیئى مقتضى نهى از ضد عام و خاص هست یا نه؟ (اقتضاء اعم است از دلالت لفظیه یا عقلیه).

در این رابطه اقوال و نظراتى وجود دارد[1] و جناب مصنف به چهار نظریه اشاره کرده‏اند:

1- امر به شیئى عین نهى از ضد است یعنى صل عین لا تترک الصلوة است و دلالت امر به شیئى بر نهى از ضد از نوع دلالت مطابقى است.

2- امر به شیئى بدلالت لفظیه تضمنیه بر نهى از ضد دلالت دارد و بعبارت دیگر نهى از ضد جزء مفاد وضعى امر به شیئى است‏[2].

شرح اصول استنباط، ج‏1، ص: 127

3- امر به شیئى مستلزم نهى از ضد است و بدلالت التزامیه برآن دلالت دارد و خود این عدّه دو گروه شده‏اند.

الف: عدّه‏اى لزوم را بین بالمعنى الاخص دانسته و دلالت را التزامیه لفظیه نامیده‏اند.

ب: و عدّه‏اى لزوم را غیر بین و محتاج به استدلال دانسته و لزوم را صد در صد عقلى معرفى کرده‏اند که در ضمن بحث تبیین خواهد شد.

4- عده‏اى قائل به تفصیل شده‏اند یعنى گفته‏اند: نسبت به ضد خاص یا افعال وجودیه امر به شیئى مقتضى نهى از ضد نیست و چنین دلالتى ثابت نشده مثلا امر به ازاله نجاست مقتضى نهى از صلوة و نوم و ... نیست و نسبت به ضد عام یعنى ترک امر به شیئى مقتضى نهى از آن هست.

مصنف مى‏فرماید: به عقیده من حق همین قول به تفصیل است یعنى در ضد خاص چنین اقتضاء و دلالتى نیست و نسبت به ضد عام بمعنى الترک اقتضا ثابت است منتها نه بدلالت لفظیه مطابقیه و نه تضمنیه و نه التزامیه بلکه بدلالت التزامیه عقلیه که لزومش از نوع لزوم بین بالمعنى الاعم است.

(توضیح اینکه لزوم بر سه نوع است:

1- لزوم بین بالمعنى الاخص و آن عبارتست از اینکه تصور ملزوم از لازم جدا نیست بلکه به مجرد تصور ملزوم لازم هم تصور مى‏شود مثل عمى و بصر، علم و جهل.

2- لزوم بین بالمعنى الاعم که محتاج به تصور موضوع و محمول و نسبت بینهما و سپس حکم است مثل الکل اعظم من الجزء و ... که تصدیق به آن بدیهى است ولى تصور مى‏طلبد.

شرح اصول استنباط، ج‏1، ص: 128

3- لزوم غیر بیّن یعنى ملازمه‏اى که با مجرّد تصوّرات ثابت نمى‏شود بلکه نیاز به استدلال دارد مثل العالم حادث که با صغرى و کبراى العالم متغیر و کل متغیر حادث فالعالم حادث درست مى‏شود.

حال ما نحن فیه لزوم بین به معناى اعم است یعنى آمر باید مأموربه را که ازاله مثلا مى‏باشد تصور کند و ضد عام آن را که ترکش مى‏باشد تصور کند و نسبت بینهما را نیز تصور کند تا بتواند حکم به لزوم و یا بالاتر از آن عینیت بکند که در عبارت مصنف خواهد آمد).

پس جناب مصنف دوتا ادّعا دارند:

1- امر به شیئى مقتضى نهى از ضد خاص نیست.

2- امر به شیئى مقتضى نهى از ضد عام هست آنهم بدلالت التزامیه عقلیه.

دلیل مدعاى اوّل: وقتى ما خطاب ازل النجاسة عن المسجد را تجزیه و تحلیل مى‏کنیم هیچگونه دلالتى بر نهى از صلوة و نوم و ... ندارد نه بالمطابقة که لا تصل و لا تنم معناى مطابقى ازل النجاسة نیست و نه بالتضمن که جزء مفاد ازل النجاسة باشد و نه بالالتزام است که به مجرّد تصور ازاله نجاست، نهى از صلوة و ... هم تصور شود و لذا بقول صاحب معالم: «لو دلّ لدلّ باحدى الثلاث و اللازم باقسامه منتف فالملزوم مثله» و علاوه بر اینها بدلالت التزامیه عقلیه نیز دلالت نمى‏کند چون لا دلیل علیه.

قوله: و امّا ما یقال: طرفداران اقتضاء و استلزام عقلى امر به شیئى نسبت به اضداد خاصه براى اثبات مدعاى خویش به دو دلیل تمسک کرده‏اند که در لسان اصولیین متأخر معروف است به مسلک مقدمیت و مسلک تلازم و تفصیلا در شرح اصول جلد دوم مبحث ضد این دو مسلک نقل و نقد شده و جناب مصنف تنها به‏

شرح اصول استنباط، ج‏1، ص: 129

مسلک مقدمیت اشاره کرده و جواب مى‏دهند.

امّا اصل استدلال از راه مقدمیت یا مسلک مقدمیت:

ترک ضد خاص (مثلا نماز) مقدمه فعل مأموربه است (مثلا ازله نجاست) «صغرى» و فعل مأموربه واجب است «کبرى» پس ترک ضد خاص مقدمه واجب است و مقدمه واجب واجب است پس ترک ضد خاص واجب است یعنى باید مکلف ضد خاص را ترک کند تا به مأموربه برسد و معناى نهى از ضد خاص هم همین است که فعل آن حرام و ترک آن واجب باشد پس با این بیان امر به شیئى بر نهى از ضد خاص دلالت مى‏کند.

جواب مصنف: مصنف از این استدلال دو جواب مى‏دهند:

1- ما در اصل مقدمیت مناقشه داریم و مى‏گوئیم: به چه دلیل ترک ضد خاص مقدمه فعل مأموربه است خیر ایندو از مقارنات اتفاقیه هستند که از قبیل متلازمین بوده و علت ثالثى دارند که همانا اراده مکلف باشد[3].

2- بر فرض که اصل مقدمیت را بپذیریم خواهیم گفت در مبحث قبلى ثابت شد که عندنا اصلا مقدمه واجب وجوب شرعى ندارد تا این مطلب را از آن راه بخواهیم ثابت کنیم مگر در دو مورد که ما نحن فیه هیچکدام از آن دو مورد نیست یکى در باب اجزاء واجب که بالتسامح نام آنها را مقدمه نهادیم و دیگرى در باب شرائط شرعیه.

و امّا دلیل مدعاى دوّم یعنى اینکه امر به شیئى مقتضى نهى از ضد عام هست:

اوّلا ممکن است کسى مدّعى عینیت باشد یعنى اینکه امر به شیئى عین نهى از

شرح اصول استنباط، ج‏1، ص: 130

ضد عام است فى المثل صل عین لا تترک الصلوة است پس ایندو عبارة اخراى یکدیگر بوده و در حقیقت لفظان مترادفان و هرکدام بالمطابقه بر دیگرى دلالت دارد نظیر اینکه بگوئیم حیوان ناطق عین انسان و انسان عین حیوان ناطق است.

و ثانیا بر فرض کسى عینیت را انکار کند خواهیم گفت استلزام عقلى قابل انکار نیست و امر به شیئى مقتضى نهى از ضد عام است به استلزام عقلى که لزومش از قبیل بین بالمعنى الاعم است یعنى به مجرد تصور مأموربه و تصور ترک و تصور نسبت بینهما حتما حکم به لزوم ترک مى‏شود و متکلم حتما ما را از ترک مأموربه منع مى‏کند زیرا که بقول صاحب معالم «لو لم یدّل الامر بالشیئى على النهى عنه لخرج الواجب عن کونه واجبا» و به تعبیر دقیقتر لو لم یحکم المولى على النهى عن الترک لخرج الواجب عن وجوبه پس ملازمه عقلیه از نوع لزوم بین بالمعنى الاعم در کار است.

و ثالثا اصولا ممکن است ما ادّعا کنیم که بین تصور مأموربه و ضد عام لزوم بین بالمعنى الاخص ثابت است یعنى به مجرّد تصور مأموربه و تصور نهى از ترک حتما ترک آن را منع مى‏کند.

(البته جناب مصنف کم‏لطفى کرده‏اند چون لزوم بین به معناى اخص آنست که از مجرّد تصور ملزوم، لازم نیز تصور شود و در اینجا چنین نیست که تا ما مأموربه را تصور کردیم حتما ترک آنهم در ذهن تصور شود بلکه نیاز به تصورات ثلاثه دارد و حق همان است که در ثانیا فرمودند که لزوم بین بالمعنى الاعم باشد).

قوله: و لا تکون: جناب صاحب معالم‏[4] همین تفصیل مصنف را داده‏اند یعنى فرموده‏اند: در ضد خاص اقتضائى نیست لا لفظا و لا عقلا ولى در

شرح اصول استنباط، ج‏1، ص: 131

ضد عام اقتضا هست و امر به شیئى مقتضى نهى از ضد خاص مى‏باشد و در مقام استدلال مسئله را مبتنى کرده‏اند برمبناى متقدمین در باب وجوب و آن اینکه امر به شیئى دال بر وجوب است و وجوب حقیقتى است مرکب از دو چیز 1- طلب الفعل 2- منع از ترک و معناى نهى از ضد عام همان منع از ترک است پس امر به شیئى به دلالت تضمنیه بر نهى از ضد عام دلالت کرده و این امر جزء معناى امر و وجوب است.

مصنف مى‏فرماید: ما تضمنیت را قبول نداریم بلکه حق همان استلزام عقلى است و سرّ مطلب آنست که کما سیأتى در مبحث نسخ الوجوب، عند المتأخرین هریک از وجوب و حرمت و ... یک سلسله حقایق بسیطى بیش نیستند و حقیقت وجوب عبارتست از بعث شدید و تام بسوى فعلى یعنى آنمرحله از بعث و تحریکى که لا یرضى المولى بترکه و امّا منع از ترک و امثال آن از لوازم عقلیه خارجیه این معناى بسیط مى‏باشند و متقدمین لازم المعنى را بجاى خود معنا و در ضمن آن اخذ کرده‏اند و از این قبیل اشتباهات در میان آنها فراوان است. پس تضمنى نیست آرى استلزام عقلى لا ریب فیه است.

(ما از سخنان خود مصنف در مبحث مقدمه واجب استفاده کرده و از مقدماتى که در اول همین مبحث آوردیم مدد گرفته و این استدلال را جواب مى‏دهیم و مى‏گوئیم شما که مدعى استلزام هستند آیا از این راه مى‏خواهید یک نهى مولوى و شرعى تبعى درست کنید یا صرفا یک نهى عقلى مرادتان است؟ اگر منظور نهى عقلى است یعنى عقل حاکم است به اینکه مادامیکه درصدد امتثال مأموربه هستى باید از ترک آن اجتناب کنى این مسلم است ولى لا ینبغى ان یجعل النزاع فیه و اگر منظور نهى شرعى مولوى است مى‏گوئیم اولا چنین نهى عبث و لغو است چون‏

شرح اصول استنباط، ج‏1، ص: 132

نیازى به آن نیست و ثانیا تحصیل حاصل است چون غرض از نهى مولوى ایجاد زاجر نسبت به ترک است و مکلف به حکم عقل مستقل این رادع و زاجر درونى را پیدا کرده و تحصیل حاصل یا ایجاد موجود معقول نیست و لذا حق این است که نسبت به ضد عام هم اقتضائى ثابت نیست مگر عقلا و اگر احیانا از طرف شارع مستقیما از ضد عام مأموربه منع شویم آن را بر ارشادیت و تاکیدى بودن حمل مى‏کنیم در نتیجه حق با مشهور متأخرین است که مطلقا منکر اقتضا هستند خذ فافهم و اغتنم).

ثمرة النزاع: مباحث اصولیه باید مستقیم یا غیرمستقیم داراى ثمرات فقهیه باشد و مشکلى از مشکلات فقیه را حل کند و گره از کار او بگشاید حال سئوال این است که ثمره این مبحث چیست؟

در باب ضد عام به معناى ترک ثمره‏اى ظاهر نمى‏شود یعنى چه قائل به اقتضا باشیم یا نه فرقى نیست و در باب ضد خاص توصلى هم که قصد قربت لازم ندارد باز ثمره ظاهر نمى‏شود انّما الکلام در باب ضد خاص عبادى است مثلا مولى امر کرده به ازاله نجاست و صلوة که یک عبادت است ضد خاص ازاله محسوب مى‏شود مشهور علماء فرموده‏اند: در اینجا ثمره ظاهر مى‏شود و آن اینکه اگر گفتیم امر به شیئى مقتضى نهى از ضد خاص هست پس اگر کسى ازاله نجاست را که مأموربه است ترک کرد و مشغول نماز اول وقت شد آن نماز باطل است زیراکه منهى است و نهى در عبادات دالّ بر فساد است کما سیأتى در آخر مبحث نواهى.

(البته بحثى است که آیا نهى تبعى هم دالّ بر فساد و مبغوضیت هست یا نه؟

محقق نائینى آن را منکر شده و دیگران مثبت هستند)[5] و امّا اگر گفتیم امر به شیئى مقتضى نهى از ضد خاص نیست پس اگر کسى ازاله را ترک کرد و مشغول نماز شد

شرح اصول استنباط، ج‏1، ص: 133

باید نماز او صحیح باشد زیراکه صلوة فى حد نفسها یک عبادت است و مطلوبیت ذاتیه و رجحان ذاتى دارد و در یک کلام عملى است که بنده را به مولى نزدیک مى‏کند و فرضا نهى هم که بدان تعلق نگرفته پس مقتضى موجود و مانع مفقود است پس اگر نماز را به قصد آن محبوبیت ذاتیه انجام دادیم باید صحیح باشد و لا وجه للبطلان پس ثمره ظاهر شد.

مرحوم شیخ بهائى مدعى شده که در ضد خاص عبادى هم ثمره ظاهر نمى‏شود و ما چه قائل شویم به اینک امر به شیئى مقتضى نهى از ضد خاص هست و چه قائل به عدم اقتضا شویم در هرحال این نماز باطل است و ماقبل از توضیح مراد ایشان مقدمه‏اى مى‏آوریم و آن اینکه:

بحثى است که مقوم عبادیت یک عبادت چیست؟ چه زمانى عبادت عبادت است و مقربیت دارد؟ مشهور متقدمین و متأخرین از جمله جناب شیخ بهائى و صاحب جواهر و ... برآنند که عبادیت عبادت در گرو وجود امر فعلى به آن و انجام عمل به قصد امتثال آن امر است و بدون امر فعلى و قصد امتثال آن عبادیتى محقق نیست ولى جماعتى از محققین متأخرین منجمله پیروان مسلک و مدرسه محقق نائینى یعنى مرحوم مظفر و دیگران برآنند که در عبادیت عبادت وجود رجحان ذاتى و مطلوبیت ذاتیه و فعلیه کفایت مى‏کند یعنى همین اندازه که احراز شود که فلان عمل مثلا نماز داراى مصلحت و محبوبیت ذاتیه مى‏باشد مى‏توان به آن قصد انجامش داد و عبادیت حاصل مى‏شود منتها خود اینها دو دسته‏اند:

1- میرزاى نائینى مى‏گوید: برفرض هم که نهى از ضد بدان تعلق گیرد ولى یک نهى تبعى است و در متعلق آن مفسده نیست پس مقتضى موجود است و مانع مفقود و عبادت صحیح است.

شرح اصول استنباط، ج‏1، ص: 134

2- مرحوم مظفر و غیره برآنند که نهى ولو تبعى کاشف از مبغوضیت فعلیه عمل است و با عمل مبغوض مولى تقرب حاصل نمى‏شود[6].

با حفظ این مقدمه مرحوم شیخ بهائى فرموده: در باب ضد خاص عبادى هم مسئله ضد ثمره‏اى ندارد بلکه ما چه قائل به اقتضا بشویم یا نه این عبادت باطل است اما على القول بالاقتضا که روشن است چون عندنا عبادت امر مى‏طلبد و در اینجا صلوة نه تنها بالفعل امر ندارد که منهى عنه است و لذا عبادت باطل است و اما على القول به عدم اقتضا هم باز چون صلوة بالفعل امر ندارد (زیراکه ازاله که امر داشت ضد آن یعنى صلوة نمى‏تواند امر داشته باشد و الّا طلب الضدین است و هو محال از مولى و غیرمقدور عن العبد) و عبادت امر فعلى مى‏طلبد باز باطل خواهد بود.

از این سخن شیخ بهائى جواب داده شد که در قسمت اول شما هم مثل مشهور طرفدار بطلان هستید ولى در قسمت دوم که بنابر عدم اقتضا هم گفتید عبادت باطل است لعدم الامر بالصلوة و عبادت امر مى‏طلبد ما مى‏گوئیم: در صحت عبادت وجود محبوبیت ذاتیه کفایت مى‏کند و على الفرض این محبوبیت ثابت است و نهیى هم که نیست پس چرا صحیح نباشد؟!

قوله: و ربما یتجه: جناب محقق ثانى مدعى شده که حتى بنابر قول مشهور هم که مى‏گویند: عبادت محتاج به امر فعلى است و محبوبیت ذاتیه کافى نیست باز قول شیخ بهائى قابل جواب است به اینکه اگر قائل به اقتضا شدیم البته بالفعل صلوة منهى عنه است و عمل کذائى مقرب نیست پس عبادت نیست ولى اگر قائل به عدم اقتضا شدیم مى‏گوئیم: صلوة نه تنها رجحان ذاتیه دارد که بالفعل مأمور به هم هست منتها واجبات و مأموربه‏ها دو قسمند: 1- موسع 2- مضیق. امر به‏

شرح اصول استنباط، ج‏1، ص: 135

ازاله واجب مضیق و فورى است ولى امر به صلوة واجب موسع است آنگاه ازاله نجاست با بعضى از افراد طولیه نماز معارض و مزاحم است تا با اصل امر به طبیعت تا امر به صلوة را نابود کند و حیث اینکه در همان فرد از واجب موسع مبتلا به معارض، ازاله مضیق است عقل انسان حاکم است به اینکه مضیق را بر موسع مقدم بدار تا جمع بین التکلیفین شود چون موسع افراد دیگرى على البدل دارد و جاى او خالى نمى‏ماند ولى مضیق اینگونه نیست آنگاه اگر مکلفى آمد و امر ازاله را معصیت کرد و مشغول نماز شد با حکم عقل و مقتضاى عقل خویش مخالفت نموده ولى نمازى که انجام داده مأموربه است و امر فعلى دارد و ما هم که قائل به اقتضا نشدیم پس چرا عمل صحیح نباشد؟ امر که دارد مانعى هم که ندارد پس حتما صحیح است‏[7] مصنف هم این را تأیید کرده.

قوله: و امّا الاشکال: مقدمه: لا ریب در اینکه با معصیت امر ازل النجاسة این امر از دوش مکلف ساقط نمى‏شود و در آن ثانى و ثالث هم همچنان این امر وى را دعوت به انجام عمل مى‏کند تا زمانیکه امتثال کند یا دیگرى این عمل را انجام دهد با حفظ این مقدمه مستشکل مى‏گوید: شما گفتید: کسى که ازاله را ترک کرده و مشغول نماز است این نماز فعلا مأموربه است پس چرا فاسد باشد؟ ما مى‏گوئیم:

از طرفى امر به ازاله هم الان فعلى است آنگاه اگر امر صلوتى هم فعلى باشد یلزم اجتماع الامرین و یلزم طلب الضدین و هو محال من المولى چون اجتماع ضدین در اراده او پیدا مى‏شود و برفرض از مولى ممکن باشد مستحیل من العبد چون تکلیف بما لا یطاق است.

قوله: فلعله: مصنف مى‏فرماید: ممکن است این ایراد را از راه مسئله‏

شرح اصول استنباط، ج‏1، ص: 136

ترتب که متأخرین مطرح کرده‏اند حل کنیم و آن اینکه امر به صلوة در طول امر به ازاله است یعنى کان مولى فرموده: ازل النجاسة عن المسجد و ان عصیت فصل آنگاه با این شرط کسى که ازاله را معصیت کرد و مشغول نماز شد امر به ازاله از درجه تنجز مى‏افتد و هیچگاه طلب ضدین در آن واحد نخواهد بود و چنین نمازى صحیح است و لذا فقهاء فتوى داده‏اند به اینکه اگر وارد نماز شد حق ندارد آن را قطع کند و حال آنکه اگر باطل بود که این حرف را نمى‏زدند.

قوله: و ممّا یقرب: جناب مصنف مى‏فرماید: از جمله اموریکه مقرب قول به صحت این صلوة است اینکه اگر قائل به فساد شویم باید بگوئیم عبادات کثیرى از مکلفین باطل است زیرا بسیارى هستند که واجب مضیق و فورى به ذمه دارند و آن را انجام نمى‏دهند از روى مسامحه و مشغول انجام واجب موسع و یا مستحب عبادى مى‏شوند فى المثل اول وقت نماز باید بدهکارى‏اش را ادا کند یا فعلا در راه نفقه عیالش گام بردارد و یا امر به معروف و نهى از منکر کند و ... و یا پاره‏اى از احکام و مسائل مبتلا به نماز را بیاموزد ولى این کار را نکرده بلکه مشغول نماز مى‏شود و اگر سخن مستشکل را بپذیریم باید بگوئیم این نمازها باطل است و لا یلتزم به احد.

الخلاصه: حق اینست که امر به شیئى بدلالت التزامیه عقلیه بین بالمعنى الاعم بر نهى از ضد عام یعنى ترک دلالت مى‏کند و حق اینست که امر به شیئى بر نهى از ضد خاص یعنى افعال وجودیه دلالت ندارد و مثال آن صلوة نسبت به ازاله است.

و حق اینست که اگر کسى مأموربه یعنى ازاله را معصیت کرد و مشغول نماز شد نمازش صحیح است چون امر دارد به نحو وجوب موسع.

شرح اصول استنباط، ج‏1، ص: 137

تمرینات:

جواب تمرین 1- ضد خاص عبارتست از مطلق افعال وجودیه غیرقابل جمع با مأموربه ضد عام عبارتست از خصوص ترک مأموربه.

جواب تمرین 2- بین بالمعنى الاعم آنست که از تصور ملزوم و لازم و نسبت بینهما تصدیق حاصل مى‏شود ولى بالمعنى الاخص آنست که به مجرد تصور ملزوم لازم هم تصور شده و حکم شده است و نیازى به تصور نسبت نیست.

جواب تمرین 3- بنابر قول به اقتضا ضد خاص عبادى یعنى نماز باطل مى‏شود چون منهى عنه است و بنابر قول به عدم اقتضا ضد خاص عبادى صحیح است.[8]

 

 

 

[1] ( 1)- که فهرست‏گونه در شرح اصول ج 2، بیان کرده‏ام.

[2] ( 2)- در ردّ سخن صاحب معالم توضیح خواهیم داد.

[3] ( 1)- بیان این قسمت را در شرح اصول ج 2، صفحه 226 آورده‏ام.

[4] ( 1)- معالم، صفحه 63.

[5] ( 1)- در شرح اصول فقه، ج 2، آورده‏ام.

[6] ( 1) تفصیلا این مطالب را در شرح اصول ج 2، مبحث ضد آورده‏ام.

[7] ( 1)- تفصیل این مطالب را همراه با مقدّماتى در شرح اصول فقه ج 2، صفحه 239 به بعد آورده‏ام.

[8] محمدى، على، شرح اصول استنباط - قم، چاپ: سوم، -.

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ آذر ۹۸ ، ۰۷:۵۶
ابراهیم خندان

احکام و مسائل عقیقه، مطابق آنچه مرحوم علامه مجلسی در کتاب حلیه المتقین و مرحوم شیخ عباس قمی در حاشیه مفاتیح الجنان آورده چنین است:

1) مستحب است که پدر و مادر برای اولادی که متولد می شود، چه دختر باشد یا پسر عقیقه کنند، اما آداب و نکاتی که راجع به عقیقه وجود دارد :
2) عقیقه باید گوسفند ، بز یا شتر باشد و حیوان دیگری مثل مرغ و امثال آن کفایت نمى کند. اگر شتر عقیقه کند، باید پنج یا شش ساله باشد . بهتر است شش سال یا بیش تر داشته باشد . اگر بز باشد ، یک ساله یا بیش تر باشد . اگر گوسفند باشد ، شش یا هفت ماهه باشد .بهتر است گوسفند لاغر نباشد و فربه باشد. هم چنین بهتر است گوسفند کور، و بسیار لنگ نباشد که راه رفتن برای او دشوار باشد. نیز مغز و شاخ گوسفند هم نشکسته باشد و اخته هم نشده باشد.
3) مشهور میان علما آن است که : مستحب است براى پسر حیوان نر و براى دختر حیوان ماده عقیقه کنند. چنانچه حیوان غیرهم جنس هم باشد ،صحیح است.
4) در استحباب عقیقه فرقى بین نوزاد اول و دوم و غیره نیست . بهتر است در روز هفتم نوزاد عقیقه نماید و تا زمانی که به سن بلوغ نرسیده، بر پدر مستحب است برای فرزند عقیقه کند . اگر پدر و مادر عقیقه نکردند ، بعد از بالغ شدن بر خود شخص مستحب است که عقیقه کند . در روایات آمده است که در سلامت شخص تأثیر فراوان دارد.
5) کسانى که قدرت مالى ندارند ،مستحب است هر زمانى که قدرت پیدا کردند براى نوزاد خود عقیقه کنند.
6) مستحب است که گوشت عقیقه را بپزند و به مؤمنان اطعام نمایند و گوشت آن را خام تصدق نکنند. اگر چه خام هم بدهد ،خوب است ،ولی بهتر است که حد اقل آن را با آب و نمک بپزند و به مؤمنان بدهند و در حق نوزاد دعا نمایند. نیز مستحب است استخوان های حیوان عقیقه شده را نشکند ،بلکه از بند ها جدا کند .
7) مکروه است که مادر و پدر و خواهر و برادر نوزاد (عائله پدر نوزاد) از عقیقه بخورند . کراهت، نسبت به مادر بیش تر است. بهتر است که عیال پدر و مادر هم که در خانه ایشان می باشند، از آن گوشت و طعام نخورند.
8) از مالیدن خون عقیقه بر سر طفل خود داری شود.
9) مستحب است در هنگام کشتن گوسفند عقیقه دعا بخواند. از امام صادق علیه السلام روایت شده: وقت ذبح عقیقه این دعا را بخواند: « بِسْمِ اللَّهِ وَ بِاللَّهِ اللَّهُمَّ عَقِیقَةٌ عَنْ فُلَانٍ(به جای فلان اسم نوزاد را بگوید) لَحْمُهَا بِلَحْمِهِ وَ دَمُهَا بِدَمِهِ وَ عَظْمُهَا بِعَظْمِهِ اللَّهُمَّ اجْعَلْهُ وِقَاءً لآِلِ مُحَمَّدٍ ».
در روایت دیگری وارد شده که این دعا را بخواند :ْ «بِسْمِ اللَّهِ وَ بِاللَّهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ اللَّهُ أَکْبَرُ إِیمَاناً بِاللَّهِ وَ ثَنَاءً عَلَى رَسُولِ اللَّهِ وَ الْعِصْمَةَ لِأَمْرِهِ وَ الشُّکْرَ لِرِزْقِهِ وَ الْمَعْرِفَةَ بِفَضْلِهِ عَلَیْنَا أَهْلَ الْبَیْتِ »پس اگر نوزاد پسر باشد بگوید: اللَّهُمَّ إِنَّکَ وَهَبْتَ لَنَا ذَکَراً وَ أَنْتَ أَعْلَمُ بِمَا وَهَبْتَ وَ مِنْکَ مَا أَعْطَیْتَ وَ کُلُّ مَا صَنَعْنَا فَتَقَبَّلْهُ مِنَّا عَلَى سُنَّتِکَ وَ سُنَّةِ نَبِیِّکَ وَ رَسُولِکَ وَ اخْسَأْ عَنَّا الشَّیْطَانَ الرَّجِیمَ لَکَ سُفِکَتِ الدِّمَاءُ لَا شَرِیکَ لَکَ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِین‏ اللَّهُمَّ لَحْمُهَا بِلَحْمِهِ وَ دَمُهَا بِدَمِهِ وَ عَظْمُهَا بِعَظْمِهِ و شعرها بشعره و جلدها بجلده اللَّهُمَّ اجْعَلْهُ وِقَاءً لفلان بن فلان( اسم نوزادو پدر ش را بگوید)» یاحقّ.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ شهریور ۹۸ ، ۱۶:۳۵
ابراهیم خندان

بسم الله الرحمن الرحیم

از پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله روایت شده که به امیرالمؤمنین علیه‌السلام فرمود: هر گاه خواستى هر چه را که مى‏‌شنوى و مى‏‌خوانى حفظ کنى، این دعا را در تعقیب تمام نمازها بخوان:

سُبْحَانَ‏ مَنْ‏ لَا یَعْتَدِی‏ عَلَى‏ أَهْلِ‏ مَمْلَکَتِهِ‏، سُبْحَانَ‏ مَنْ‏ لَا یَأْخُذُ أَهْلَ الْأَرْضِ بِأَلْوَانِ الْعَذَابِ، سُبْحَانَ الرَّءُوفِ الرَّحِیمِ، اللَّهُمَّ اجْعَلْ لِی فِی قَلْبِی نُورًا وَ بَصَرًا وَ فَهْمًا وَ عِلْمًا، إِنَّکَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ‏.

منزه است خدایی که بر زیردستانش ستم نمی‌کند. منزه است خدایى که اهل زمین را به عذاب‌هاى رنگارنگ گرفتار نمی‌کند. منزه است آن خداى بنده‌نواز مهربان. خدایا قرار ده در دلم نور و بینایى و فهم و دانش، مسلماً تو بر هر چیز توانایى.

 اللّهمَّ اجْعَل لِی نُوراً فِی قَلبِی وَ نُوراً فِی سَمْعِی وَ نُوراً فِی بَصَرِی وَ نُوراً فِی لَحمِی وَ نُوراً فِی دَمِی وَ نُوراً فِی عِظامِی وَ نُورَاً مِنْ بَینَ یدَی وَ نُورَاً فِی خَلْفِی وَ نُورَاً عَنْ یمینی وَ نُورَاً عَنْ شِمالِی وَ نُورَاً مِنْ فَوقِی وَ نُورَاً مِنْ تَحْتِی. اَللَّهُمَّ زِدْنِی نُورَاً وَ اَعْطِنی نُورَاً وَاجْعَلِنی نُورَاً بِحَقِّ حَقِّک یا اَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ(جامع الاسرار و منبع الانوار، ص 580)

 خدایا در قلب، گوش، چشم، گوشت، خون، استخوان و پیش و پس و راست و چپ و بالا و پایین من نور قرار بده! نور مرا زیاد فرما و به من نور عطا کن و مرا نور بگردان به حق خودت ای رحم کننده ترین رحم کنندگان.

پیامبرصلی الله وعلیه وآله از خداوند طلب بصیرت به وسیله قرآن می نماید:

 اَللَّهُمَّ نُوِّر بِکتابِک بَصَری وَاشرَح بِهِ صَدرِی وَ فَرِّح بِهِ قَلْبِی وَاطلِقْ بِهِ لِسانِی وَاستَعْمِلْ بِهِ بَدَنی وَ قَوِّنِی عَلی ذَلک، فَاِنَّهُ لاَحَولَ وَلاَ قُوَّةَ اِلّابک

 بار خدایا! دیده بصیرت مرا به کتابت روشن نما و به وسیله آن سینه ام را فراخ گردان و دلم را با آن شاد ساز و زبانم را به آن باز و گویا کن، بدنم را در راه آن به کار گیر و در این زمینه نیرویم بخش؛ زیرا که هیچ حرکت و قدرتی جز به وسیله تو نیست.

قُلْ أَرَأَیْتُمْ إِنْ أَخَذَ اللَّهُ سَمْعَکُمْ وَأَبْصَارَکُمْ وَخَتَمَ عَلَىٰ قُلُوبِکُمْ مَنْ إِلَٰهٌ غَیْرُ اللَّهِ یَأْتِیکُمْ بِهِ ۗ انْظُرْ کَیْفَ نُصَرِّفُ الْآیَاتِ ثُمَّ هُمْ یَصْدِفُونَ (آیه 46سوره انعام) بگو: «به نظر شما، اگر خدا شنوایى شما و دیدگانتان را بگیرد و بر دلهایتان مُهر نهد، آیا غیر از خدا کدام معبودى است که آن را به شما بازپس دهد؟» بنگر چگونه آیات [خود] را [گوناگون‌] بیان مى‌کنیم، سپس آنان روى برمى‌تابند؟

وَهُوَ الَّذِی أَنْشَأَ لَکُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَالْأَفْئِدَةَ ۚ قَلِیلًا مَا تَشْکُرُونَ(سوره مؤمنون آیه۷۸.) و اوست آن کس که براى شما گوش و چشم و دل پدید آورد. چه اندک سپاسگزارید.

امام صادق (ع)- خطاب به مفضّل بن عمر -: اى مفضّل ! اکنون به این حواسى که خداوند از میان همه آفریدگان ، آنها را به انسان اختصاص داد و بدین واسطه ، او را بر دیگران گرامى داشته است ، بنگر. چگونه چشمان انسان به سان چراغ هایى که فراز مناره است ، در سر انسان قرار گرفته تا قادر به مطالعه ى اشیا باشد و در اندام هاى پایین تر (از قبیل دست و پا) قرار نگرفته است تا آفت ها بدان برسد و از پرداختن مستقیم به کار و حرکت ، چیزهایى بدانها برسد که ناتوانش سازد، در آن اثر گذارد و از آن بکاهد. چشم ها در اندام هاى میانى بدن (چون شکم و پشت ) نیز قرار نگرفته است تا چرخش آنها به سوى چیزها و نگاهشان به سوى اشیا، دشوار باشد. بدین سان ، از آن رو که جاى چشم ما هیچ کدام از این اندام ها نبوده ، عالى ترین جاى حواس ، همان سر است که خود، به صومعه حواس مى مانَد.
حواس نیز پنج چیز قرار داده شده که پنج چیز را درک مى کنند تا چیزى از این محسوسات ، از کف نرود. چشم آفریده شده است تا رنگ ها را درک کند. اگر رنگ ها وجود داشتند و در این حالت چشمى نبود که آنها را درک کند، هیچ سودى در آنها متصور نبود.
گوش آفریده شده تا صداها را درک کند. اگر صداها وجود داشتند و گوش ‍ نبود که آنها را ادراک کند، دیگر هیچ نیازى به آنها نبود و هیچ مقصودى را برآورده نمى ساختند. دیگر حواس نیز چنین اند.
از سویى دیگر نیز همین حقیقت ، صادق است . اگر چشم وجود داشت ، ولى رنگ ها وجود نمى داشتند، چشم را هیچ خاصّیتى نبود؛ یا اگر گوش ‍ وجود داشت ، ولى صداها وجود نمى داشتند گوش را هیچ جایگاهى نبود. پس ببین که چگونه این حواس و محسوس ها با همدیگر اندازه و همسان شده اند و هر حسى را محسوسى است که بر آن اثر مى گذارد و هر محسوسى را نیز حسى است که آن را درک مى کند. با وجود اینها چیزهایى همانند نور و هوا، واسطه ى میان حواس و محسوس ها آفریده شده اند که حواس ، جز به کمک آنها کامل نمى شوند؛ چه ، اگر نورى که رنگ را بر چشم آشکار سازد، نبود، چشم نمى توانست رنگ را درک کند و اگر هوایى که صدا را به گوش برساند، نبود، گوش نیز نمى توانست صدا را درک کند.
پس آیا بر هر کس که نگاهى درست بیفکند و فکر خویش را به کار گیرد، پوشیده مى ماند که پدیده اى چون فراهم بودن حواس و محسوس هاى همسان و همنواخت با یکدیگر، و نیز فراهم شدن چیزهاى دیگر به کمک آنها کامل مى شود و توصیف آنها را گفتم ، مى تواند از چیزى جز هدفدارى و اندازه گیرى از جانب خداى لطیفِ آگاه ، سرچشمه گرفته باشد؟
اى مفضّل ! در زندگى نابینایان و خللى که در کارشان روى مى دهد، اندیشه کن و ببین که چگونه چنین کسى ، نه جاى گام هاى خویش را مى بیند، نه پیش روى خود را مى بیند، نه میان رنگ ها تفاوت مى گذارد، نه چشم اندازهاى زیبا و زشت را از هم باز مى شناسد، نه اگر از سویى به او حمله ببرند، گودالى را که پیش پایش هست ، مى بیند، نه اگر ضربه ى شمشیرى به سویش فرود آید، دشمن و ضربت او را مى بیند، و نه به انجام دادن کارهایى چون : نوشتن ، داد و ستد و زرگرى راهى مى یابد، تا آن جا که اگر کارآیى ذهنى وى نبود، به پاره سنگى افتاده بر زمین مى مانست ...
اى مفضّل ! در پلک چشم ، تاءمل کن و بنگر که چگونه به سان پوشش ، بر آن قرار گرفته و چگونه مژه گاه ها به آویخته گاه هاى ریسمان مى مانند و چه سان خداوند، چشم را در درون غار خویش نشانده و پرده موهایى (که اطراف آن است )، بر آن افکنده است .(توحید مفضل)

قُلْ لِلْمُؤْمِنِینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ وَیَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ۚ ذَٰلِکَ أَزْکَىٰ لَهُمْ ۗ إِنَّ اللَّهَ خَبِیرٌ بِمَا یَصْنَعُونَ(30)  وَقُلْ لِلْمُؤْمِنَاتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ وَیَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ..... (31) (سوره نور)

به مردان با ایمان بگو: دیده فرو نهند و پاکدامنى ورزند، که این براى آنان پاکیزه‌تر است، زیرا خدا به آنچه مى‌کنند آگاه است

و به زنان با ایمان بگو: «دیدگان خود را [از هر نامحرمى‌] فرو بندند و پاکدامنى ورزند.......

وَلَا تَقْفُ مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ ۚ إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ کُلُّ أُولَٰئِکَ کَانَ عَنْهُ مَسْئُولًا(36)(سوره اسراء)

و چیزى را که بدان علم ندارى دنبال مکن، زیرا گوش و چشم و قلب، همه مورد پرسش واقع خواهند شد.
گوش ، چشم ، دل و قلب در روز قیامت بازخواست مى شوند و از هر یک سوال مى شود که چه مقدار به وظایف مقرر خود عمل کردند؟ و چه مقدار از وظایف خود تعدى نمودند؟

گوش وچشم و عقل، ابزار شناخت انسان و از مهم‌ترین نعمت‌هاى الهى است

وَ أَمَّا حَقُّ بَصَرِکَ فَغَضُّهُ عَمَّا لَا یَحِلُّ لَکَ وَ تَرْکُ ابْتِذَالِهِ إِلَّا لِمَوْضِعِ عِبْرَةٍ تَسْتَقْبِلُ بِهَا بَصَراً أَوْ تَسْتَفِیدُ بِهَا عِلْماً فَإِنَّ الْبَصَرَ بَابُ الِاعْتِبَارِ

اما حق چشمت برتو آنست که برگردانی آنرا از چیزی که خداوند ترا از دیدن آن منع نموده است و بی جهت به هر طرف و هر چیز نظر نکنی؛ مگر در جائی که موجـب پند و عبرتی باشد یا سبب بصیرت و بیداری گردد و یا علمی از آن استفاده شود زیرا چشم دروازه پند و عبرت گرفتن است.

خداوند چشم را در انسان قرارداد تا حقایق هستی را مشاهده نموده و به عظمت خالق پی برد؛ نه اینکه هر چه در مقابلش افتاد بنگرد و دل را تحریک کند. بسیاری از اضطراباتِ قلب به واسطه نگاههای آلوده و حرام است. زمانی که نگاه پاک باشد دل روشن می‏ شود، ولی زمانی که چشم آلوده به گناه شد، لغزش دل بر صاحبش آشکار می‏ گردد و زمانی که حق بصر ادا شود، شخص اهل بصیرت می ‏شود و حق آن را امام سجاد(علیه السلام) در راستای آیه کریمه سوره نور تفسیر می‏ فرماید که «حق البصرِ اَنْ تغضَّه عما لا یحلُّ لک و تعتبر بالنظر به»؛ حق بینایی آن است که آن را بپوشانی از آنچه دیدن آن حرام است و با دیده عبرت‏ انگیز به حوادث بنگری.

در زمینه وضع چشم از امیرالمؤمنین علیه السلام روایات مهمى به مضامین زیر نقل شده:

ألْعُیُونُ مَصائِدُ الشَّیْطانِ «1».دیده ها دام ها و تورهاى شیطان است.ألْعَیْنُ رائِدُ الْفِتَنِ «2».چشم راهبرى به سوى فتنه هاست.

ألْقَلْبُ مَصْحَفُ الْبَصَرِ «3».دل انسان جایگاه نقش دیده هاى اوست.مَنْ غَضَّ طَرْفَهُ أراحَ قَلْبَهُ «4».آن کس که دیده بپوشاند، دلش را آسوده ساخته است.مَنْ غَضَّ طَرْفَهُ قَلَّ أسَفُهُ وَأمِنَ تَلَفَهُ «5».هر کس دیده بپوشد، تأسفش کم و از هلاکت در امان مى ماند.

نِعْمَ صارِفُ الشَّهَواتِ غَضّ الْأبصارِ «6».دیده پوشى از حرام چه عامل نیکى، براى برگرداندن انسان از افتادن در دام شهوت است.

مَنْ عَفَّتْ أطْرافُهُ حَسُنَتْ أوْصافُهُ «7».آن کس که عفت نظر دارد، اوصافش نیکوست.

از پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله و ائمه طاهرین علیهم السلام روایاتى در این زمینه به مضامین زیر آمده:

غَضُّوا أبْصارَکُمْ تَرَوْنَ الْعَجائِبَ «8».دیده ها فرو پوشید، تا عجایب ملک و ملکوت را بنگرید.ایّاکُمْ وَفُضُولَ النَّظَرِ فَانَّهُ یَبْذُرُ الْهَوى وَیُولِدُ الْغَفْلَةَ «9».از چشم اندازى به آنچه حضرت حق نمى پسندد، خوددارى کنید که نظر بازى تخم هوا و هوس مى پاشاند و باعث غفلت از حقیقت مى گردد.لَیْسَ فِى الْبَدَنِ شَى ءٌ أقَلَّ شُکْراً مِنَ الْعَیْنِ، فَلا تُعْطُوها سُؤْلَها فَتَشْغَلَکُمْ عَنْ ذِکْرِاللّهِ «10».

در بدن عضوى کم شکرتر از چشم نیست، خواسته هایش را اجابت نکنید که شما را از یاد خدا باز مى دارد.

عَمَى الْبَصَرِ خَیْرٌ مِنْ کَثیرِ النَّظَرِ «11».کورچشمى بهتر است از زیاد نظر کردن.اذا أبْصَرَتِ عَیْنُ الشَّهْوَةِ عَمِىَ الْقَلْبُ عَنِ الْعاقِبَةِ «12».هرگاه دیده شهوت باز شود، چشم دل از عاقبت بینى کور مى گردد.

امام صادق علیه السلام به عبداللّه بن جندب فرمود:عیسى بن مریم به یارانش گفت:

ایّاکُمْ وَالنَّظْرَةَ فَانَّها تَزْرَعُ فِى الْقَلْبِ الشَّهْوَةَ وَکَفى بِها لِصاحِبِها فِتْنَةً، طُوبى لِمَنْ جُعِلَ بَصَرُهُ فى قَلْبِهِ وَلَمْ یُجْعَلْ بَصَرُهُ فى عَیْنِهِ «13».

از نظردوزى بپرهیزید که در قلب تخم شهوت مى نشاند و همان تخم افشانى براى ایجاد فتنه در آدم نظر باز کافى است.

خوشا به حال کسى که دیده اش در قلب است نه در چشم.

مَنْ أطْلَقَ ناظِرَهُ أتْعَبَ خاطِرَهُ (حاضِرَهُ) مَنْ تَتابَعَتْ لَحَظاتُهُ دامَتْ حَسَراتُهُ «14».آن کس که دیده خود را آزاد کند، امروزش را به سختى انداخته و هر کس دنبال نظربازى برود، به حسرت دائم دچار مى گردد.

کُلُّ قَوْلٍ لَیْسَ لِلّهِ فیهِ ذِکْرٌ فَلَغْوٌ، وَکُلُّ صَمْتٍ لَیْسَ فیهِ فِکْرٌ فَسَهْوٌ، وَکُلُّ نَظَرٍ لَیْسَ فیهِ اعْتِبارٌ فَلَهْوٌ «15».هر گفتارى که در آن یاد خدا نیست بیهوده است و هر سکوتى که در آن اندیشه نیست سهو است و هر نظرى که در آن عبرت نیست بازى است.

لِکُلِّ عُضْوٍ مِنْ ابنِ آدَمَ حَظُّ مِنَ الزِّنا، فَالْعَیْنُ زِناهُ النَّظَرُ «16».براى هر عضوى از فرزند آدم از زنا لذت است و زناى چشم، نظر است.مَنْ مَلَأَ عَیْنَهُ مِنْ حَرامٍ مَلَأَ اللّهُ عَیْنَهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ مِنَ النّارِ الّا أنْ یَتُوبَ وَیَرْجِعَ «17».هر کس چشم از حرام پر کند، خداوند در قیامت دیده اش را از آتش پر مى کند، مگر این که توبه کرده به حضرت حق بازگردد.

اشْتَدَّ غَضَبُ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ عَلَى امْرَأَةٍ ذاتِ بَعْلٍ مَلَأَتْ عَیْنَها مِنْ غَیْرِ زَوْجِها أوْ غَیْرِ ذِى مَحْرَمٍ مِنْها «18».غضب خداوند شدید است بر زن شوهردارى که چشم از غیر شوهر و یا غیر محرم خود پر کند.

ما مِنْ مُسْلِمٍ یَنْظُرُ امْرَأةً أوَّلَ رَمْقَةٍ ثُمَّ یَغُضُّ بَصَرَهُ الّا أحْدَثَ اللّهُ تَعالى لَهُ عِبادَةً یَجِد حَلاوَتَها فى قَلْبِهِ «19».اول گوشه چشمى از مسلمان که به نامحرم بیفتد، آن گاه به خاطر خدا در پوشد، خداوند براى او عبادتى ایجاد مى کند که شیرینى آن را در قلبش مى یابد.

ألْنَّظَرُ سَهْمٌ مَسمُومٌ مِنْ سِهامِ ابْلیسَ فَمَنْ تَرَکَها خَوْفاً مِنَ اللّهِ أعْطاهُ اللّهُ ایماناً یَجِدُ حَلاوَتَهُ فى قَلْبِهِ «20».نظر به نامحرمان تیرى مسموم از تیرهاى ابلیس است، هر کس به خاطر ترس از حق رها کند، خداوند ایمانى به او مرحمت مى کند که لذتش را در قلبش بچشد.

مَنْ نَظَرَ الىَ امْرأَةٍ فَرَفَعَ بَصَرَهُ الىَ السَّماءِ أوْ غَمَضَ بَصَرَهُ لَمْ یَرْتَدَّ الَیْهِ بَصَرُهُ حَتّى یُزَوِّجَهُ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ مِنَ الْحُورِ الْعینِ «21».

«کسى که دیده اش به زنى بیفتد، آن گاه چشم به آسمان بدوزد، یا دیده فرو پوشد، پلک هایش بهم نرسد مگر این که خداوند مهربان حوریه اى به او تزویج کند».

(1)- غرر الحکم: 260، حدیث 5560؛ مستدرک الوسائل: 14/ 271، باب 81، حدیث 16687.(2)- غرر الحکم: 60، حدیث 667.(3)- نهج البلاغة: حکمت 409؛ بحار الأنوار: 68/ 328، باب 80، حدیث 25.(4)- غرر الحکم: 260، حدیث 5555؛ مستدرک الوسائل: 14/ 271، باب 81، حدیث 16687.(5)- غرر الحکم: 260، حدیث 5557؛ مستدرک الوسائل: 14/ 271، باب 81، حدیث 16687.(6)- غرر الحکم: 260، حدیث 5556.(7)- غرر الحکم: 256، حدیث 5428.(8)- مصباح الشریعة: 9، باب 3؛ بحار الأنوار: 101، 104، باب 34، حدیث 52.(9)- عدة الداعى: 313؛ بحار الأنوار: 69/ 199، باب 105، حدیث 29.

(10)- الخصال: 2/ 628، حدیث 10؛ بحار الأنوار: 101/ 35، باب 34، حدیث 20.(11)- غرر الحکم: 260، حدیث 5550؛ بحار الأنوار: 74/ 286، باب 14، حدیث 1.(12)- غرر الحکم: 305، حدیث 6978.(13)- تحف العقول: 305؛ بحار الأنوار: 75/ 283، باب 24، حدیث 1.(14)- جامع الأخبار: 93، فصل 51؛ بحار الأنوار: 101/ 38، باب 34، حدیث 33.(15)- الارشاد: 1/ 297؛ بحار الأنوار: 74/ 421، باب 15، حدیث 40.(16)- جامع الأخبار: 145، فصل 107؛ بحار الأنوار: 101/ 38، باب 34، حدیث 35.(17)- الأمالى، شیخ صدوق: 429، المجلس السادس والستون، حدیث 1؛ بحار الأنوار: 101/ 32، باب 34، حدیث 3.

(18)- ثواب الأعمال: 286؛ وسائل الشیعة: 20/ 232، باب 129، حدیث 25509.(19)- کنز العمال: 13059؛ میزان الحکمة: 13/ 6322، النظر، حدیث 20282.(20)- جامع الأخبار: 145، فصل 107؛ بحار الأنوار: 101/ 38، باب 34، حدیث 34.

(21)- من لا یحضره الفقیه: 3/ 473، باب النوادر، حدیث 4656؛ بحار الأنوار: 101/ 37، باب 34، حدیث 28.

حضرت صادق علیه السلام مى فرمایند:

از امیرالمؤمنین علیه السلام پرسیدند: به چه وسیله براى موفق شدن به پوشیدن چشم از حرام استمداد مى شود؟ فرمود: به وسیله خضوع و اطمینان پیداکردن در تحت سلطنت و حکومت کسى که آگاه بر باطن توست.

و چشم، جاسوس قلب و سفیر عقل است، پس دیده از آنچه سزاوار دین تو نیست بپوشان و از آنچه قلب تو آن را مکروه مى دارد و یا عقل انکار مى کند دیده بردار.

رسول اکرم صلى الله علیه و آله فرمود:

دیده از محرمات بپوشانید تا امور عجیب مشاهده کنید و خداوند متعال فرموده، به مؤمنان بگوى که چشمان خود را بپوشانند و شهوت هاى خود را حفظ کنند.

حضرت عیسى به یاران گفت:

از چشم دوختن به ممنوعات خوددارى کنید؛ زیرا این چنین نظر تخم شهوت ها و فرع و شاخه فسق و فجور است.

فرمانده و حاکم چشم مانند قواى ظاهرى دیگرى بدن قلب است و قلب نیز در تحت سیطره و حکومت و نفوذ پروردگار جهان که حکومت بر همه قواى مادى و معنوى و نیروهاى جهانى دارد، کار مى کند.

پس اگر قلب در مقابل عظمت پروردگار متعال خاشع و فرمانبردار و مطیع گشت، حکومت و فرمان او نیز از محیط رضایت و دستور خداوند متعال خارج نخواهد شد و در صورتى که قلب انسان منزل شیطان و محل نفوذ و تصرف ابلیس قرار گرفت، قهراً چشم و گوش و زبان و دست و پاى انسان نیز مقهور و مغلوب هوا و هوس هاى شیطانى و تحت نفوذ و اراده و تصرف و حکومت جنود ابلیسى واقع خواهد شد.

چشم گذشته از آن که وسیله بروز صفات قلبى و آلت درک و احساس است، موجب شدت تیرگى و امتداد محجوبیت قلب بوده و سبب مزید فسق و فجور و شهوترانى خواهد بود و به عبارت دیگر، نظر اول چشم به اقتضاى باطن و به دستور و اراده قلب صورت مى گیرد و در عین حال همین نظر مقام اقتضا و قوه باطنى را به مرتبه فعلیت درآورده و تحریک و تشدید و تقویت و تمدید مى کند.

آرى، اگر هوا و هوس و امیال و غرایز و شهوت ها و خواسته ها در سایه حکومت قلب باشند و قلب محکوم حضرت حق، تمام اعضا و جوارح در میدان با عظمت بندگى فعالیت خواهند کرد و در این صورت انسان پادشاه دو جهان خواهد بود، گرچه دستش از امور مادى تهى باشد، ولى اگر امیال و غرایز در تصرف حکومت قلب باشند و قلب در تصرف حوزه حکومت شیطان، انسان ذلیل دنیا و آخرت خواهد بود، گرچه سلطنت ظاهرى جهان در کف او باشد.

در این قسمت از مطالب مربوط به دیه به چگونگی محاسبه دیه چشم در قانون مجازات اسلامی اشاره شده است که در ادامه می‌خوانید:

ماده 587 قانون مجازات اسلامی بیان می‌دارد: در آوردن و یا از بین بردن دو چشم بینا دیه کامل و هریک از آن ها نصف دیه دارد. چشم هایی که بینایی دارند در این حکم یکسانند هر چند میزان بینایی آن ها متفاوت باشد یا از جهات دیگر مانند شب کوری و منحرف بودن با هم فرق داشته باشند.
 
تبصره – هر گاه لکه دایمی موجود در چشم مانع بینایی قسمتی از چشم گردد در صورتی که تعیین مقدار آن ممکن باشد به همان نسبت از دیه کسر و در غیر این صورت آرش پرداخت می شود.
 
همچنین طبق ماده 588 قانون مجازات اسلامی در آوردن و یا از بین بردن چشم بینای کسی که فقط یک چشم بینا دارد و چشم دیگرش نابینای مادرزادی و یا به علل غیر جنایی از بین رفته باشد موجب دیه کامل است لکن اگر چشم دیگرش را در اثر قصاص یا جنایتی که استحقاق دیه آن را داشته است از دست داده باشد دیه چشم بینا نصف دیه کامل است.
 
ماده 589 قانون مجازات اسلامی دیه در آوردن و یا ازبین بردن هر چشمی که بینایی ندارد یک ششم دیه کامل است.
 
طبق ماده 590 مجازات اسلامی  دیه مجموع چهار پلک دو چشم دیه کامل دیه هر یک از پلک های بالا ، یک ششم دیه کامل و دیه هر یک از پلک های پایین یک چهارم دیه کامل است.
 
تبصره – هر گاه کسی چشم و پلک را یک جا از بین ببرد یک چهارم دیه کامل است.
 
همچنین ماده 591 بیان می‌دارد: شکافتن هر یک از پلک های بالا موجب یک ششم دیه و شکافتن هر یک از پلک های پایین موجب یک چهارم دیه است.
 برای تقویت چشم:
الف) نگاه کردن به آیات قرآن مجید.
ب ) خواندن آیه الکرسی بعد از نمازها و قراردادن انگشتان روی چشم ها در موقع خواندن آیه الکرسی.
ج ) گفتن «سبحان ربی العظیم و بحمده»و«لاحول ولا قوه الا باللّه العلی العظیم» بعد از نماز صبح ده مرتبه،
د ) در وقت خواب سرمه کشیدن چهار میل در چشم راست و سه میل در چشم چپ،
ه ) خواندن این دعا: «اللهم انی اسئلک بحق محمد و آل محمد ان تصلی علی محمد و آل محمد و ان تجعل النور فی بصری و البصیره فی دینی و الیقین فی قلبی والاخلاص فی عملی والسلامه فی نفسی واسعه فی رزقی و الشکر لک ابدا ما ابقیتنی انک علی کل شی ء قدیر»

 

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ شهریور ۹۸ ، ۱۷:۵۰
ابراهیم خندان

  1. نماز حضرت رسول صل الله علیه و آله دو رکعت است ؛ در هر رکعت بعد از حمد، پانزده مرتبه سوره قدر و در هر یک از رکوع و بعد از سر برداشتن از آن و در سجود و بعد از سر برداشتن از آن و در سجده دوم و بعد از سر برداشتن از آن پانزده مرتبه سوره قدر خوانده مى شود و بعد از آن ، رکعت دوم نیز مثل رکعت اول انجام مى شود.2. نماز حضرت على علیه السلام چهار رکعت است به دو تشهد و دو سلام . در هر رکعت بعد از حمد، پنجاه مرتبه سوره توحید خوانده مى شود.3. نماز حضرت فاطمه علیهاالسلام دو رکعت است ؛ در رکعت اول بعد از حمد، صد مرتبه سوره قدر و در رکعت دوم بعد از حمد صد مرتبه سوره توحید خوانده و بعد از فارغ شدن از نماز تسبیحات حضرت زهرا علیهاالسلام انجام مى شود. این نماز افضل نمازهاى مستحبى است و در اول شب ذى الحجه مؤ کد است . نماز دیگر آن است که چهار رکعت نماز خوانده شود و به دو سلام ، در رکعت اول بعد از حمد پنجاه مرتبه سوره توحید و در رکعت دوم بعد از حمد العادیات پنجاه مرتبه و در رکعت سوم بعد از حمد اذا زلزلت پنجاه مرتبه و در رکعت چهارم بعد از حمد اذا جاء نصراللّه پنجاه مرتبه خوانده شود.4. نماز امام حسن علیه السلام در روز جمعه خوانده مى شود و چهار رکعت است و مانند نماز امیرالمومنین علیه السلام مى باشد. نماز دیگر در روز جمعه خوانده مى شود و آن هم چهار رکعت است ؛ در هر رکعت بعد از یک حمد، بیست و پنج مرتبه توحید خوانده مى شود.5. نماز امام حسین علیه السلام چهار رکعت است ؛ در هر رکعت سوره فاتحه پنجاه مرتبه ، سوره توحید پنجاه مرتبه ، در رکوع ، فاتحه و توحید هر یک ده مرتبه و چون از رکوع سر برداشته شود هر یک ده مرتبه و همچنین دو سجده اولى و در بین دو سجده و در سجده دوم هر یک ده مرتبه و چون از چهار رکعت نماز فارغ و سلام گفته شد، این دعا باید خوانده شود: اللهم انت الذى اءستجبت لادم و حواء... تا آخر دعا که طولانى است .6. نماز امام زین العابدین علیه السلام چهار رکعت است ؛ در هر رکعت حمد یک مرتبه و توحید صد مرتبه باید خوانده شود.7. نماز حضرت محمد باقر علیه السلام دو رکعت است ؛ در هر رکعت ، یک مرتبه حمد و سبحان اللّه و الحمدلله و لا اله الا اللّه و اللّه اکبر صد مرتبه قرائت مى شود.8. نماز حضرت صادق علیه السلام دو رکعت است ؛ در هر رکعت حمد یک مرتبه و آیه شهد اللّه ... صد مرتبه ذکر مى شود.9. نماز امام کاظم علیه السلام دو رکعت است ؛ در هر رکعت حمد یک مرتبه و توحید دوازده مرتبه خوانده مى شود. دعاى آن حضرت در مفاتیح الجنان آمده است .10. نماز امام رضا علیه السلام شش رکعت است ؛ در هر رکعت ، حمد یک مرتبه و بعد از حمد هل اءتى على الانسان ... ده مرتبه قرائت مى شود. (دعاى حضرت در مفاتیح الجنان ذکر شده است ).11. نماز حضرت جواد علیه السلام دو رکعت است ؛ در هر رکعت ، حمد یک مرتبه و توحید هفتاد مرتبه است . (دعاى حضرت در مفاتیح الجنان ذکر شده است ).12. حضرت هادى علیه السلام دو رکعت است ؛ در رکعت اول ، حمد و یس و در رکعت دوم حمد و الرحمن خوانده مى شود.13. نماز امام حسن عسگرى علیه السلام چهار رکعت است ؛ دو رکعت اول بعد از حمد، پانزده مرتبه سوره زلزلت و در دو رکعت آخر بعد از حمد، پانزده مرتبه توحید خوانده مى شود.14. نماز حضرت صاحب الزمان (عج ) دو رکعت است ؛ در هر رکعت ، حمد یک مرتبه و ایاک نعبد و ایاک نستعین صد مرتبه تکرار مى شود؛ بعد از آن ، ادامه سوره حمد و سوره توحید خوانده مى شود. سپس دعاى فرج قرائت مى شود: اللهم عظم البلاء و برح الخفاء....

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ آذر ۹۷ ، ۱۸:۳۱
ابراهیم خندان

بر روی زمین و آسمانها و کرات  در بین مناجات برای حاجات  زیباتر از این جمله ندیده است کسی بر خاتم انبیاء محمّد صلوات

از ازل بر همه ذرات جهان تا عَرصات رسد از آبروی آلِ محمّد برکات وه چه بدبخت وسیه روست هرآنکس که زِ جهل

بشنود نام محمّد نفرستد صلوات

بر چهره پر ز نور مهدی صلوات بر جان و دل صبور مهدی صلوات تا امر فرج شود مهیا بفرست بهر فرج و ظهور مهدی صلوات

دل با صلوات مَحرم راز شود سیمرغ شود بلند پرواز شود فرمود : پیامبر که با هر صلوات  درهای اجابت دعا باز شود

امروز بود توشه فردا صلوات یا ذکر خدا زمزمه کن یا صلوات ما زنده زخون شهداییم خوش است تا یاد کنیم از شهدا با صلوات

بر أحمد و بر آل محمّد صلوات بر هشت و چهار نور سرمد صلوات هر کس صلوات می فرستد یکبار ده بار خدا بر او فرستد صلوات

بر آئینه جمال داور صلوات بر روشنی چشم پیمبر صلوات بر حضرت معصومه فروغ سرمَد بر دسته گل موسیِ جعفر صلوات

بر کوثرِ خاتم النّبیّن صلوات بر همسرِ سیّد الوصیّین صلوات بر فاطمه مَحبوبه ذاتِ ازلی  بر حجّت حق، بر آلِ یاسین صلوات

چشمانِ علی دو چشمه خورشید است لبهای علی لبالب از توحید است سوگند به کعبه خانه میلادش اسلام محمّد از علی پیروز است

خوشید چراغکی ز رُخسار علی است مَه نقطۀ کوچکی ز پرگار علی است هرکس که فرستد به محمّد صلوات همسایه دیوار به دیوار علی است

خواهی که در پناه کرامات سَرمدی ایمن شوی ز فتنه و ایمن ز هر بدی لبریز کن ز عِطر گلِ نور ، سینه را با ذکر سبز یک صلوات محمدی

با مهر نبی دولت سرمد داریم با عشق علی عیش موبّد داریم هر نعمتی امروز خدا داده به ما از مرحمت آل محمد داریم

خوانند فرشتگان مکرّر صلوات  چون هست ز هر ذکر نکوتر صلوات توحید و نبوت و امامت هر سه  چون درنگری جمع بود در صلوات

آیینه حُسن سرمدی بود حسین تک لاله باغ أحمدی بود حسین با نصّ روایت «حسینٌ منّی» سر تا به قدم محمّدی بود حسین

روشن جهان ز نور جمال محمد است خرم جهان ز خوشه های کمال محمد است ما دست کی زنیم به دامان دیگران تا دامن محمد و آل محمد است

توحید که " لا اله الا الله " است اسلامِ " محمد رسول الله " است با این دو سخن کسی به جایی نرسد گر بی خبر از " علی ولیّ الله " است

فرمود خدا فرشته ها را صلوات اوّل به مدینه مصطفی را صلوات دوّم به شه نجف سلامی بکنیم رُخسار علی شیر خدا را صلوات

زهرا که ندانیم کجا تربت اوست یاد آور بهترین نسا را صلوات از ما همه بر امام مسموم سلام مظلوم امام مجتبی را صلوات

مظلوم دگر امام در خون خفته افتاده به خاک کربلا را صلوات گفتم ز حسین چون نگویم سجاد آن پاک امام پارسا را صلوات

پس باقر علم آن امام معصوم دریای فضیلت خدا را صلوات صادق که رئیس مذهب شیعه بود آن حنجرۀ علم و ضیا را صلوات

یاد آر امام کاظم زندانی زندانی زنجیر به پا را صلوات رو جانب مشهد الرضا کن و بگو در طوس غریب الغربا را صلوات

یاد آر امام تقیِ صاحب جود هم هادی و عسکریّ ما را صلوات حالا تو بیا حضور مهدی برسیم آن روشنی و نور هُدی را صلوات

افروخته عرش کبریا را صلوات یک بار دگر آل عبا را صلوات

گویند هر آنکه ، هر چه را دارد دوست از بعد وفات هم همان همدم اوست یا ربّ تو گواهی که نباشد ما را غیر از علی و محمّد و آلش دوست


۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ آذر ۹۷ ، ۱۹:۵۵
ابراهیم خندان


به آدرس زیر مراجعه کنید


https://www.zoomit.ir/2018/11/12/299229/stay-awake-sleep-cure-depression/

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ آبان ۹۷ ، ۱۹:۴۸
ابراهیم خندان