ابراهیم خندان

سوره مبارکه العنکبوت آیه ۶۹ وَالَّذینَ جاهَدوا فینا لَنَهدِیَنَّهُم سُبُلَنا ۚ وَإِنَّ اللَّهَ لَمَعَ المُحسِنینَ : و آنها که در راه ما (با خلوص نیّت) جهاد کنند، قطعاً به راه‌های خود، هدایتشان خواهیم کرد؛ و خداوند با نیکوکاران است.

سوره مبارکه العنکبوت آیه ۶۹ وَالَّذینَ جاهَدوا فینا لَنَهدِیَنَّهُم سُبُلَنا ۚ وَإِنَّ اللَّهَ لَمَعَ المُحسِنینَ : و آنها که در راه ما (با خلوص نیّت) جهاد کنند، قطعاً به راه‌های خود، هدایتشان خواهیم کرد؛ و خداوند با نیکوکاران است.

ابراهیم خندان

در این وبلاگ مطالب مختلف ارائه میگردد
تصویر فوق نمایی از روستای اسفندیار از توابع شهرستان طبس میباشد... .

دین و فطرت

دوشنبه, ۲۷ دی ۱۴۰۰، ۰۹:۰۵ ق.ظ

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ
.............
وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا ﴿٧﴾

و به نفس و آنکه آن را درست و نیکو نمود، (۷)

فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا ﴿٨﴾

پس بزه کاری و پرهیزکاری اش را به او الهام کرد. (۸)

قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکَّاهَا ﴿٩﴾

بی تردید کسی که نفس را [از آلودگی پاک کرد و] رشد داد، رستگار شد. (۹)

وَقَدْ خَابَ مَنْ دَسَّاهَا ﴿١٠﴾

و کسی که آن را [به آلودگی ها و امور بازدارنده از رشد] بیالود [از رحمت حق] نومید شد. (۱۰)

نقل از مرحوم آیت الله فلسفی رحمه الله علیه

عبدالله بن جعفر، فی قرب الاسناد، عن الحسن بن ظریف، عن معمر، عن الرضا، عن ابیه موسی بن جعفر علیه السلام فی حدیث طویل، فی معجزات النبی صلی الله علیه و آله - قال: و من ذلک . ان وابصة بن معبد الاسدی اتاه، فقال: «لاادع من البر والاثم شیئا الا سالته عنه .» . فلما اتاه قال له النبی صلی الله علیه و آله: اتسال عما جئت له او اخبرک؟» . قال: «اخبرنی .» . قال: «جئت تسالنی عن البر والاثم .» . قال: «نعم » . فضرب بیده الی صدره، ثم قال: «یا وابصة: البر ما اطمانت الیه النفس، والبر ما اطمان به الصدر، والاثم ما تردد فی الصدر و جال فی القلب، و ان افتاک الناس و افتوک .» . (1)

یکی از اصحاب رسول الله صلی الله علیه و آله که وابصة بن معبد اسدی نام داشت، روزی از خانه ی خود بیرون آمد و با خود گفت: «می روم محضر رسول خدا صلی الله علیه و آله و از تمام نیکی ها و بدی ها از ایشان می پرسم .» .

به مسجد آمد . جمعی از اصحاب خدمت حضرت بودند . وابصه می خواست برود پهلوی حضرت بنشیند، اما یکی از اصحاب گفت: «ای وابصه! بنشین همین جا .» . پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود: دعوا وابصة، ادن «بگذارید بیاید .» . وابصه آمد، پیش حضرت نشست .

پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «وابصه! می خواهی بگویم برای چه آمدی یا خودت می گویی؟» . وابصه عرض کرد: «یا رسول الله صلی الله علیه و آله! شما بفرمایید .» . حضرت فرمود: «برای این آمدی که از من از هر نیک و بدی و از هر خیر و شری بپرسی .» . عرض کرد: «بله; یا رسول الله .» .

حضرت، دست خود را روی سینه او زدند و فرمودند: «نیکی، آن است که دل انسان را خشنود می کند و موجب اطمینان و سکون خاطر برای انسان می شود، و بدی، آن چیزی است که اضطراب آور است و در دل، جولان و اضطراب ایجاد می کند .» .

این جمله ی «البر ما اطمانت الیه النفس . . .» ، برای من، خیلی جالب بود . بنده، گاهی پیش خودم فکر می کنم که «اگر این را از عالمی می پرسیدند، چه جوابی می داد؟» . فکر می کنم، شاید، ده یا بیست خوبی و تعدادی بدی را می شمرد . مثلا می گفت، صدق خوب است اما کذب ناپسند است، امانت پسندیده است و خیانت کار بدی است، و . . .

اما رسول خدا صلی الله علیه و آله با این جمله ی کوتاه، ضابطه و قاعده ی نیکی و بدی را بیان فرموده . و این، ضابطه ی مهمی است! ظاهرا، این بیان رسول خدا صلی الله علیه و آله را از این آیه ی شریف نیز می توان استفاده کرد:

«ونفس و ما سواها فالهمها فجورها و تقواها» (2)

انسان، خودش، می یابد که نیکی چیست و بدی چیست; زیرا، ایزد تعالی، به او الهام کرده است و در نهاد هر انسانی قرار داده است که بدی ها و نیکی ها چیستند .

با این بیان، شاید گوشه ای از این آیه ی شریف که می فرماید: «و اقم وجهک للدین حنیفا فطرة الله التی فطر الناس علیها لاتبدیل لخلق الله ذلک الدین القیم ولکن اکثر الناس لایعلمون » (3) معلوم شود .

یک وقتی، در تفسیری دیدم که گاهی بعضی از بیرون مدینه می آمدند خدمت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و به او می گفتند: «تو آمدی چه بگویی؟» . این کار، مکرر، اتفاق می افتاد . حضرت، در پاسخ آنان، آیه ای از قرآن را قرائت می فرمود و آنان مسلمان می شدند . در آن تفسیر آمده بود که یکی از افرادی که آمد و سؤال کرد و مسلمان شد، صحابی جلیل پیامبر صلی الله علیه و آله، عثمان بن مظعون بود .

آن آیه ای را که معمولا پیامبر صلی الله علیه و آله برای آنان تلاوت می فرمود، آیه ی «ان الله یامر بالعدل والاحسان وایتاء ذی القربی و ینهی عن الفحشاء والمنکر والبغی یعظکم لعلکم تذکرون » (4) بود .

فرد سؤال کننده، وقتی این آیه را می شنید، مسلمان می شد . چرا او، با این آیه مسلمان می شد؟ چون، می دید همین است که دل اش می خواهد . فطرت او، این مطلب را می خواست و به آن کشش داشت .

در خطبه ی یکم نهج البلاغه حضرت امیر علیه السلام هدف از بعثت پیامبران را برانگیختن و بیدار کردن این وجدان های خفته و دفینه های درونی ما دانسته است:

فبعث فیهم رسله و واتر الیهم انبیاءه، لیستادوهم میثاق فطرته، و یذکروهم منسی نعمته، و یحتجوا علیهم بالتبلیغ، و یثیروا لهم دفائن العقول و یروهم آیات المقدرة; (5)

خداوند، پیامبران را پشت سر هم فرستاد، تا میثاق فطرت را و آن چیزهایی که خداوند از ما عهد و پیمان گرفته و آن هایی که در نهاد انسان ها گذاشته، شکوفا کند و آنانی را که خواب شان برده، بیدار کند و آنانی که زیر هواها و هوس ها و خواسته ها و شهوت ها پوشیده شده اند، بیرون آورد و گنج ها و دفینه های درونی ما را ظاهر کند .

این، همان دین است و شاید بشود گفت - و شاید آیه ی شریفه هم همین را می فرماید - که اگر کسی از ما بپرسد: «دین یعنی چه؟» جواب بدهیم، همین که فطرت اقتضا می کند . هر چه فطرت اقتضا دارد، آن را هم خدا از ما می خواهد .

در این جلمه ی حضرت امیر علیه السلام خطاب به فرزندش امام مجتبی علیه السلام مطلب زیادی نهفته است:

یا بنی! فتفهم وصیتی واجعل نفسک میزانا فیما بینک و بین غیرک، واحب لغیرک ما تحب لنفسک، واکره له ما تکره لها، لاتظلم کما لاتحب ان تظلم، و احسن کما تحب ان یحسن الیک، واستقبح لنفسک ما تستقبحه من غیرک، و ارض من الناس ما ترضی لهم منک . (6)

حضرت علیه السلام می فرماید: خودت را ترازو قرار بده! این که فرموده: «خودت را میزان و ترازو قرار بده » ، یعنی میزان خوبی و بدی، خودت هستی و خودت می توانی بفهمی که این کار خوب است یا بد است . آنچه را که دوست داری در حق تو انجام دهند در حق دیگران انجام بده و آنچه را که دوست نداری دیگران در حق تو انجام دهند در حق دیگران انجام نده این همان فطرت است که دارد بیدارش می کند و امروزه از آن تعبیر می شود به محکمه ی وجدان و ملامت نفس که خداوند تعالی هم در قرآن به آن قسم خورده است «ولااقسم بالنفس اللوامة » این، عین همان مطلب پیامبر صلی الله علیه و آله است که فرمود، نیکی، آن است که موجب آرامش و سکون و اطمینان خاطر انسان می شود .

تغییرپذیری فطرت

همین نفسی که در می یابد و درک می کند، قرآن می گوید، با گناه و اصرار بر آن تغییر می کند:

«و نقلب افئدتهم و ابصارهم کما لم یؤمنوا به اول مرة و نذرهم فی طغیانهم یعمهون » (7)

انسان، در اثر گناه، فطرت اش عوض می شود و خواسته های درونی انسان، با کثرت گناه، تغییر می کند . و گناه، کم کم، روی مغز و روی فکر و روی اعصاب و . . . اثر می گذارد و انسان، عوض می شود . این آدمی که از کار بد، بدش می آمد در اثر تکرار گناه، عوض می شود . در روایت دارد که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «چه گونه خواهد بود حال شما اگر روزگاری بیاید که امر به معروف و نهی از منکر را ترک کنند؟» . سلمان عرض کرد: «یا رسول الله! چنین خواهد شد؟» . رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «بدتر از این هم می شود .» . سلمان عرض کرد: «بدتر از این چیست؟» . فرمود: «روزگاری می آید که مردم را به بدی امر می کنند و از نیکی باز می دارند!» . سلمان عرض کرد: «آیا چنین خواهد شد؟» . پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «بدتر از این هم می شود! نیکی، بد می شود، و بدی، خوب می شود!» . (8)

این، همان معنای «و تقلبت افئدتهم و ابصارهم » است که اساسا، بدی، خوب می شود . در اثر کثرت بدی و در اثر تکرار عمل بد، فطرت عوض می شود . کسی که تازه می خواهد سیگار بکشد، دود سیگار، وقتی وارد حلق او می شود، مرتب سرفه می کند، اما کم کم عادت می کند، به طوری که دود فراوانی را به ریه اش فرو می برد و بیرون می دهد و خیلی هم کیف می کند! این، تمرین است که این کار را کرده و حال اش را تغییر داده است!

این تعابیر، مکرر، به عبارت های مختلف، در روایات مذکور است که اگر کسی گناه بکند، نقطه ی سیاهی در قلب اش حاصل می شود و اگر توبه کند، آن نقطه ی سیاه پاک می شود و اگر توبه نکند و تکرار کند، سیاهی، توسعه پیدا می کند تا جایی که تمام قلب را اشغال می کند . آن زمان، دیگر امید خیر در باره ی چنین بنده ای نمی رود . (9) پس باید ما حواس مان جمع باشد و این فطرت خدایی را از دست ندهیم .

پی نوشت ها:

1) وسائل الشیعه، ج 27، ص 166; قرب الاسناد، ص 135; بحار، ج 18، ص 118; بحار، ج 17، ص 228 .

2) شمس: 7- 8 .

3) روم: 30 .

4) نحل: 90 .

5) نهج البلاغه، خطبه ی 1، ص 34 .

6) مستدرک الوسائل، ج 11، ص 311 .

7) انعام: 110 .

8) بحار، ج 6، ص 307- 308 .

9) مستدرک الوسائل، ج 11، ص 333 . عن رسول الله صلی الله علیه و آله: اذا اذنب العبد کان نقطة سوداء علی قلبه . فان هو تاب واقلع واستغفر صفا قلبه منها و ان هو لم یتب و لم یستغفر کان الذنب علی الذنب والسوداء علی السوداء حتی یغمر القلب فیموت بکثرة غطاء الذنوب علیه وذلک قوله تعالی: «بل ران علی قلوبهم ما کانوا یکسبون » .

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۰/۱۰/۲۷
ابراهیم خندان

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی