ابراهیم خندان

سوره مبارکه العنکبوت آیه ۶۹ وَالَّذینَ جاهَدوا فینا لَنَهدِیَنَّهُم سُبُلَنا ۚ وَإِنَّ اللَّهَ لَمَعَ المُحسِنینَ : و آنها که در راه ما (با خلوص نیّت) جهاد کنند، قطعاً به راه‌های خود، هدایتشان خواهیم کرد؛ و خداوند با نیکوکاران است.

سوره مبارکه العنکبوت آیه ۶۹ وَالَّذینَ جاهَدوا فینا لَنَهدِیَنَّهُم سُبُلَنا ۚ وَإِنَّ اللَّهَ لَمَعَ المُحسِنینَ : و آنها که در راه ما (با خلوص نیّت) جهاد کنند، قطعاً به راه‌های خود، هدایتشان خواهیم کرد؛ و خداوند با نیکوکاران است.

ابراهیم خندان

در این وبلاگ مطالب مختلف ارائه میگردد
تصویر فوق نمایی از روستای اسفندیار از توابع شهرستان طبس میباشد... .

شناخت نفاق و منافقین

دوشنبه, ۲۵ آذر ۱۳۹۸، ۱۰:۱۹ ب.ظ

شناخت نفاق و منافقین

بسم الله الرحمن الرحیم

وَ عَنْ رسول الله صلی الله علیه و آله: قَالَ عَلَامَةُ الْمُنَافِقِ ثَلَاثٌ إِذَا حَدَّثَ کَذَبَ وَ إِذَا وَعَدَ أَخْلَفَ وَ إِذَا ائْتُمِنَ خَانَ

مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل؛ ج‌14، ص: 13

«نفاق» در لغت راه زیرزمینی و پنهانی است به همین جهت در زبان عرب به تونل، نَفَق می گویند، یعنی راهی که پنهان است و ورودی و خروجی دارد. از این رو به یربوع موش صحرایی که در زیر زمین کانال می زند و از یک در وارد می شود و چنانچه خطری او را تهدید کرد از در دیگر که معمولاً نامرئی است فرار می کند نافقاء می گویند.منافق از آن جهت که به نام اسلام وارد امت اسلامی می شود و در مواقع لزوم خود را از اسلام و مسلمانان بیگانه می سازد و از اسلام خارج می شود به این نام نامیده شده است و این که قرآن «منافق» را فاسق نامیده است با عنایت به همین نکته ای است که به آن اشارت شد.

تعبیر قرآن این است که: «انّ المنافقین هم الفاسقون؛ به درستی که منافقان همان فاسقان هستند.» سوره توبه، آیه 67.

فسق در لغت به معنای خروج رُطَب از پوست است، کسی که از چهارچوب آداب شریعت خارج شود گرچه اعتقاد به آن هم داشته باشد در فرهنگ قرآن به عنوان فاسق شناخته می شود بنابراین منافق و فاسق در یک چیز مشترکند و آن خارج شدن از پوسته دین و آداب شریعت است. البته فرق آن دو نیز در این است که در یک تصویر کلّی در رابطه با دین چهارگونه چهره را می توان ترسیم کرد:

1 مؤمن آن که اعتقاد به دین دارد و باور او بارور به عمل است.

2 کافر آن که از آغاز با دین و دینداری می ستیزد و حقیقت را می پوشاند.

3 منافق کسیکه در ظاهر به دین و دینداری جلوه می کند ولی در باطن اعتقادی به دین و دستورات آن ندارد.

4 فاسق و آن کسی است که از لحاظ اعتقادی عقاید دین را باور دارد ولیکن در مرحله عمل، پایبندی شایسته ای به دستورات دینی از خود نشان نمی دهد و در عمل خارج از دین حرکت می کند. 

 

المنافقون و المنافقات, بعضهم من بعض, یإمرون بالمنکر وینهون عن المعروف و یقبضون ایدیهم نسوا الله فنسیهم ان المنافقین هم الفاسقون

توبه/ 67

از جمله کلماتی که در قرآن زیاد به چشم می خورد, کلمه ((منافق)) با صیغه های متفاوت مثل منافقون و منافقات و نیز کلمه ((نفاق)) (فاعقبهم نفاقا فی قلوبهم ـ توبه / 77) یا کلمه ((نافقوا)) باز به همین معناست.

در قرآن بر خلاف کتب آسمانی دیگر, در مقابل مومنین و منافقین دو دسته قرار دارند; دسته ای که گاهی آن ها را کافران و یا مشرکان می نامند, و دسته دیگری که آن ها را منافقان می نامند. مثلا می فرماید: ((یاایها النبی اتق الله و لا تطع الکافرین و المنافقین)) ـ احزاب / 1. یعنی پیشنهادهای کافران و منافقان را نپذیر و اطاعت نکن. و یا می فرماید: ((لیعذب الله المنافقین والمنافقات والمشرکین و المشرکات)) ـ فتح / 6, بنابراین قرآن در همه جا حساب آن ها را از حساب کافران و یا مشرکان جدا می کند یا در جای دیگر می فرماید: ((ان المنافقین فی الدرک الاسفل من النار)) ـ نسإ 145, یعنی منافقان در پایین ترین و سخت ترین طبقات جهنم خواهند بود. پس معلوم می شود منافقان از نظر قرآن از آن طبقه ای که آن ها را کافران می نامند وضع بدتری دارند. از طرف دیگر قرآن منافقین را همانند مومنین, به صورت یک دسته متشکل و همفکر که میان آن ها همبستگی وجود دارد می بیند. قرآن دراین باره می فرماید: ((المومنین و المومنات بعضهم اولیإ بعض یإمرون بالمعروف وینهون عن المنکر...)) مردان مومن و زنان مومنه حامیان یکدیگر هستند. وابسته و پیوند خورده به یکدیگر هستند. امر به معروف و نهی از منکر می کنند. در مقابل منافقان را ذکر می کند. برای منافقان هم همبستگی قائل است. مفسرین قرآن دراین باره چنین می گویند : این ها آنچنان به یکدیگر وابسته و پیوسته هستند که ((یکی)) هستند. نقشه و عملشان درست, ضد عمل مومنین است. موقع کار و عمل که می شود عقب نشینی می کنند, از داخل به جامعه اسلامی صدمه و ضربه می زنند.

سپس استاد مطهری این گونه وارد بحث اصلی می شوند که: بحث ما این است که اصلا ((نفاق)) چه لغتی است؟ تعریف نفاق و ماهیتش چیست؟ بعد بحثی درباره خطر نفاق داریم یعنی وقتی خطر نفاق را شناختیم, باید بدانیم که در مواجهه با این خطر چه وظیفه ای داریم؟ مسإله دیگر راجع به عامل نفاق در پدید آوردن فاجعه کربلاست؟

اما لغت نفاق. واژه ((نفق)) در قرآن این چنین آمده است: ((ان تبتغی نفقا فی الارض او سلما فی السمإ ـ انعام 35. از این جا ما می توانیم ریشه لغت را پیدا کنیم لغویین می گویند نفق یعنی راه. البته راه های مخفی و پنهانی. در لغت هم وقتی که ما راجع به ((منافق)) نگاه می کنیم که منافق را چرا منافق می گویند؟ می بینیم که گفته اند برای اینکه منافق دو راه و دو درب برای خودش قرار می دهد; یک درب ورودی که بواسطه آن درب, وارد می شود به اسلام, و یک درب خروجی که باید فرض کنیم در پنهانی است; از یک درب وارد می شود و از درب دیگر خارج می شود. از این جا تعریف مومن و کافر و منافق مشخص می شود. مومن کسی است که واقعا از عمق جان خودش به حقیقت اسلام ایمان دارد و اقرار و اعتراف هم دارد. اما کافر کسی است که در ظاهر مخالف است; در باطن هم مخالف است, می گوید من هم خدا را قبول ندارم و هم پیغمبر را و هم قرآن را. ظاهرش همان را می گوید که باطنش می گوید و باطنش همان را می گوید که ظاهرش می گوید و اما منافق قبول ندارد اما تظاهر به خداپرستی و احترام به پیغمبر می کند.

بنابراین نفاق یعنی کفر در زیر پرده, منافق یعنی کافری که کفر خودش را در پشت پرده مخفی نگه داشته است. و لذا خظر منافق و نفاق, بزرگ است. پیغمبر هم می گوید: ((من از کس دیگری حتی از مشرکان و کافران بر امت خودم بیم ندارم ولی از منافقان, از مسلمانانی که متظاهر به اسلامند ولی مدلس و ریاکار و متظاهر هستند و باطن و عمق دلشان به اسلام ایمان نیاورده است, من از این ها بر دین خودم می ترسم)). بنابراین نفاق برای بشر یک مسإله عجیبی است.

یک چیزی که می شود آن را از مختصات انسان شمرد که موجودات دیگر ندارند یا لااقل مثل انسان ندارند و اگر دارند یک درجه بسیار ضعیفی دارند, نفاق است. حیوانات این گونه هستند که هر چه در درونشان هست همان در ظاهر و بدنشان تظاهر می کند.

البته این قدرت برای انسان کمال است که انسان بتواند برروی منویات خودش یک پرده بکشد چون همیشه پرده کشیدن اغفال دیگران و نفاق نیست. بعنوان مثال : ما در فارسی می گوییم که فلانی صورت خودش را با سیلی سرخ نگه می دارد و یا بعضی از مردم آبرودار هستند یعنی مالی در بساط ندارند ولی نمی خواهند مردم بفهمند که ندارند. می خواهد رازش را کسی نفهمد. او در این جا وظیفه ای ندارد که رازش را مردم بفهمند تا مثلا اگر مخفی بکند خیانتی به مردم باشد. قرآن هم چنین صفتی را تمجید می کند.

در هر صورت خطر نفاق از خطر کفر بیشتر و افزونتر است. برای اینکه منافق تظاهر به اسلام می کند ولی در زیر پرده, کفر را پنهان می کند, حال تا این پرده دریده بشود و آن چهره کریه کفر ظاهر شود چقدر نفوس فریب خورده گمراه شوند خدا می داند.

در ادامه بحث, شیهد مطهری وارد ابزار منافقین می شود و بحث را اینگونه ادامه می دهند:

ابزار منافق چیست؟ نمی شود منافق را در دنیا از میان برد. باز اینجاست که ما می بینیم پیغمبر اکرم از آن طرف راجع به خطر نفاق شدیدا اظهار نگرانی می کند, از طرف دیگر راجع به اینکه امتش جاهل باشند, تجزیه و تحلیل نداشته باشند, و در مسایل غور نکنند اظهار نگرانی می کند, تا اینکه در جایی می فرماید:

((من از فقر و نداشتن ثروت بر امتم نگران نیستم یعنی ثروت, امت من را از پا در نمیآورد, آن چیزی که از آن نگران هستم فقر معنوی و فکری و فقر اندیشه است)) اگر غنای اندیشه باشد ثروت هم میآید.

حالا اگر دو خطر با هم پیدا بشود یعنی از یک طرف منافق ها, بی دین های متظاهر زیرک, متظاهرها و ریاکارها و مدلس ها پیدا بشوند و از طرف دیگر مردم, جاهل و نادان باشند, آن ها این ها را ابزار خودشان قرار می دهند.

فاجعه کربلا را همین دو عامل بوجود آورد. تاریخ می نویسد وقتی که مسلم آمد در کوفه, در جمع مردم نامه امام حسین(ع) را خواند, مردم گفتند آیا این سخنان از آقاست؟ و سپس, هایهای گریستند و اشک ریختند و در عین حال منافقین از همین مردم لشگری علیه امام حسین(ع) به وجود آوردند. این عبرت تاریخ است.

یک عده قلیل منافق توانستند از توده ای مسلمان ولی جاهل و احمق لشگری انبوه علیه فرزند پیغمبر به وجود بیاورند. شما جمله هایی که این ها گفتند را ببینید تمام آن ها عوام فریبی است. تا آنجایی که امام حسین(ع) در روز عاشورا می فرماید: شما ما را دعوت کردید و ما هم آمدیم. آتشی که ما آن را برای دشمنان شما برافروختیم, شما این آتش را علیه خود ما به کار بردید. شمشیری که ما به دست شما دادیم با همان شمشیر می خواهید ما را بکشید, مرا با شمشیر اسلام دارید می کشید؟ واقعا وقتی که انسان به این چیزها تإمل و دقت می کند می بیند که این ها از آن زخم های ظاهری که بر بدن مقدس اباعبدالله(ع) وارد می کردند بالاتر و ناراحت کننده تر بود.

در قضیه روز عاشورا همه می دانید که عده ای از اصحاب و همه اهل بیت و خود امام حسین(ع) بعدازظهر شهید شدند. مکرر شنیده اید یکی از اصحاب میآید عرض می کند: آقا ظهر است و ما مایلیم که با شما نماز بخوانیم, چقدر امام خوشحال می شوند. آن وقت دشمن می گوید: فایده این نماز چیست؟ نماز شما که قبول نیست. چه نماز بخوانید, چه نخوانید شما به هر حال جهنمی هستید. به هر حال آن ها نماز می خواندند که خیلی سوز داشت! نماز خوف خواندند, یعنی نماز جنگ, نه نماز از روی ترس. نماز جنگ را اصطلاحا ((نماز خوف)) می گویند. امام(ع) یک رکعت که می خواند باید صبر می کرد, ممکن بود گاهی یک ساعت هم طول بکشد, نصف مإمومین می روند در مقابل دشمن می ایستند, نصف دیگر نماز می خوانند. آن نصفی که نماز می خواندند بعد از یک رکعت, امام زود رکعت دوم را می خواندند. امام صبر می کند تا آن ها بروند و سنگر دوستان خودشان بگیرند و دوستان بیایند و نماز بخواندند. در همان حالی که آقا نماز می خواند آن ها تیراندازی می کردند و دو یا سه نفر از اصحاب بدن خودشان را در مقابل تیرها قرار می دادند. این دو رکعت نماز که تمام شد یکی از این ها به حال احتضار افتاد. وقتی آقا آمد به بالینش یک جمله بیشتر نگفت. گفت: ((إوفیت)) یعنی آیا من وفا کردم؟ یکی از مورخین نوشته است که راستی آن نماز روز عاشورا چه نمازی بود! آن نماز نبود, یک معراج بود, یک الله اکبرشان و یک سبحان الله شان, یک رکوعشان, یک ایاک نعبد و ایاک نستعین شان به یک دنیا نماز خواندن ارزش داشت.

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۸/۰۹/۲۵
ابراهیم خندان

نظرات  (۱)

۰۹ مرداد ۹۹ ، ۱۳:۱۷ الناز نوبخت

چه عالی

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی